آناء

در سرزمین نجوا و کلمه

آناء

در سرزمین نجوا و کلمه

سلام خوش آمدید

۱۴ مطلب با موضوع «التجاء» ثبت شده است

درست وقتی که به آسمانِ آبی بالای سرم نگاه کردم، برای یک لحظه، «دلتنگ» شدم. فقط برای یک لحظه و احساس کردم به هم‌آغوشی با منتهای نور احتیاج دارم. حالا فقط برای تقدس آن لحظه، می‌خواهم به اتمسفر حریر و روشنایی پنآه ببرم. هَل مِن مَحیصْ؟

  • کادح

...

... سپس گریست تا آرام گیرد.

  • ۱۵ مهر ۰۰ ، ۰۹:۱۵
  • کادح
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۱ مهر ۰۰ ، ۱۳:۵۶
  • کادح

رسمش این بود که هرگاه امید از قلب، نور از چشم‌ها و رمق از پاهایمان رفت؛تنها نام او را صدا بزنیم و به سویش از همه‌ی هیچ‌ها بگریزیم یا اینکه به یک گوشه‌ای پناه ببریم و آن‌قدر در خیالِ خود با او درنگ کنیم تا ما را به آغوش بکشد و در پناهش آرام بگیریم. رسمش این بود اما نمیدانم انسان را چه میشود که پناه نمی‌برد؟ حال آنکه او پناهگاهِ خوشبختی‌ست...

  • ۰ نظر
  • ۱۶ مرداد ۰۰ ، ۰۱:۱۹
  • کادح
آناء

آناء، لحظه‌ی متولد شدن من است. کرانه‌‌ای‌ست که جستجو می‌کنم، راهی‌ست که قدم زدن در آن را دوست دارم، هنگامه‌‌ای‌ست که آن را نفس می‌کشم و شاید دمی‌ باشد که روح از تنم خارج می‌شود.