و ما الحیاة الدنیا؟
زندگی آدمها شبیه کارتونها و بازیهای بچگیشون شده. مثل میگمیگ از هم فرار میکنن، مثل تام و جری باهم در رقابتن. مثل سوپر ماریو که دنبال قارچ قرمز بود، دنبال جذب پول و فالور و چشمهایی ان که بهشون دوخته بشه. توی جیبهاشون به جای نقل و نبات، دروغ و سناریوی نمایشی و اغراقه. ۹۹ درصد آدمها قصهی خودشون رو زندگی نمیکنن و حواسشون به روایت داستان خودشون نیست. آدمها تبدیل شدن به ماشین چاپهای قدیمی دههی ۱۹۹۸ میلادی که زندگی و کلمات دیگران رو کپی میکنن و در برابر دوربینها لبخندهای سوپراستاری میزنن و احساس موفقیت دارن، درحالیکه آدم موفق، زمانی برای بطالت نداره. محدود ان آدمهای عزتمندی که نسخهی واقعی، حقیقی و منحصر به فرد خودشون رو میسازن. محدود ان آدمهایی که به حرکت جوهری وجودشون وفادارن. انگار دنیا یک تردمیل بزرگه و هدف مشترک همهی انسانها رکورد زدنه. غمانگیزه. آدمیزاد کی به اینجا رسید که داراییهاش رو توی چشم دیگران فروکنه؟ کی به اینجا رسید که از هر حماقتی، پول در بیاره و ثروت و قدرتش رو به دیگران نمایش بده؟ کی به اینجا رسید که هزار و شونصدتا شعبه از خودش توی اپلیکیشنها و شبکههای اجتماعی مختلف تأسیس کنه و از هر طریق برای هدر دادن عمرش استفاده کنه؟ کی به اینجا رسید که از هر لحظهی خودش عکس بگیره و به دیگران نشون بده تا بقیه هم متوجه باشن فلانی خوش میگذرونه، کتاب میخونه، قهوه میخوره، زیاد کافه میره، شوهرش خیلی دوستش داره، خانومش، الههی زیبایی و خداوندگار آشپزیه؟ آدما کی به اینجا رسیدن که عمرشون رو ارزونتر از آدامس خرسی بفروشن و خودشون رو به برچسبش سرگرم کنن. ما آدما کی به اینجا رسیدیم که جوونیمون رو در حسرت و قیاس بگذرونیم؟
- ۰۲/۰۴/۱۸