آناء

در سرزمین نجوا و کلمه

آناء

در سرزمین نجوا و کلمه

سلام خوش آمدید

از بالا که نگاه می‌کنی؛ دریا دریاتره. زمین‌ خاکی‌تر، آسمون والاتر، رازها زیباتر، زندگی زندگی‌تر و قلب‌ها عزیز ترن. ولی وقتی از پایین نگاه می‌کنی غم‌ها غم‌انگیز ترن، امیدها نا امیدتر، دل‌ها تنگ‌تر، رنج‌ها عظیم‌تر، کارها نشدنی‌تر، آدم‌ها مهم‌تر، دردها عمیق‌ترن. میبینی پسر؟ همه‌چیز از بالا قشنگ‌تره. از بالای بالای بالا...

  • ۲ نظر
  • ۱۱ فروردين ۰۲ ، ۱۷:۱۸
  • کادح

«بی‌خیالی» تنها کلمه‌ی نزدیک به این روزهای منه.

  • ۰ نظر
  • ۱۰ فروردين ۰۲ ، ۲۳:۳۸
  • کادح

غم‌انگیزه، دیگه حتی برای نوشتن تقلایی نمی‌کنم و جاله! دیگه حتی برای غم‌هام به دنبال مرهم نیستم و حتی می‌توانم غم‌هایم را نبینم. مثل همین روزها. بی‌هیچ غمی زندگی می‌کنم. به هیچ رنجی. بی‌هیچ...

  • ۰ نظر
  • ۱۰ فروردين ۰۲ ، ۲۳:۳۷
  • کادح

.....................................................................................

.....................................................................................

.....................................................................................

.....................................................................................

خیلی بی‌حوصله‌ام. شب بخیر.

  • ۳ نظر
  • ۰۷ فروردين ۰۲ ، ۰۱:۳۶
  • کادح

!

چه دنیای عجیبیه. چه آدم‌های عجیب‌تری هستیم...

  • ۱ نظر
  • ۰۴ فروردين ۰۲ ، ۱۹:۰۱
  • کادح

بهار چه شکلیه؟ شبیه نوازش نسیم سحر، شبیه سفره‌ی افطار و جمع شدن خانواده دور هم، شبیه آواز پرنده‌ها حین دمیدن نفس‌های خنک صبح وسط یه جنگل با درخت‌های قد بلند و خاک بارون خورده، شبیه حمدهای حلاوت‌بخش دعای افتتاح، شبیه دست‌های بابا بزرگ و مادر بزرگ‌هایی که می‌خوان از لای قرآ‌ن کریم عیدی بدن، شبیه نجوای «اللهم رب شهر رمضان» حاج محمود. شبیه ندای «دعیتم الی ضیافة الله» حاج‌آقا مجتبی، شبیه نور پر‌رنگ هلال ماه در واپسین لحظات تابیدنش، شبیه همین لحظاتی که نفس می‌کشیم.

  • ۱ نظر
  • ۰۳ فروردين ۰۲ ، ۱۷:۳۱
  • کادح

کادحِ عزیزم! جراحات انسان هرچقدر هم عمیق باشند به دست خدای مرهم‌ها، التیام می‌یابند و ما اگر از امید سرشار باشیم، از صبوری خسته نشویم و آرزوهایمان را فراموش نکنیم؛ پس از این انتظار طولانی، این چشم به راهی، این دلتنگی مدام، به مقصود خواهیم رسید و قلب‌مان میزبان مرهم‌هایی خواهد شد، که توأمان از آسمانِ رحمتش نازل می‌شوند.

  • ۱ نظر
  • ۱۷ اسفند ۰۱ ، ۱۰:۴۴
  • کادح

بلا هم نعمت است؛  و من این روزها مدام می‌رسم به آیه «یوم تبلی السرائر». آیه‌ای که می‌گوید روز قیامت، آن چه در سینه‌ها پنهان است آشکار میشود. کاری با روز قیامت ندارم. با لفظ «تبلی و سرائر» کار دارم. تبلی هم خانواده با بلا ست، همان بلایی که «للولاء‌»ست. انگار بلا می آید که آدم یک سری چیزهای مخفی را آشکارتر ببینید. این روزها که آشکارِ آشکار با جهانم رو به رو شده‌ام مثل این است که از آسمان بلا ببارد. چه بهتر... 

  • ۰ نظر
  • ۱۶ اسفند ۰۱ ، ۱۰:۲۶
  • کادح

نگرانم وقتی ببینمت، جای دمدمه کردن با تو و کلمه‌وار سخن گفتن، موج اشک در چشمآنم حلقه بزند و نتوانم خوب تماشایت کنم. نتوانم بگویم دلتنگی‌ات امانم را بریده بود و در نبودنت، یک حفره‌ی خالی عمیق میان قفسه‌ی سینه‌ام تشکیل شده بود. نگرانم نتوانم از روزهایی که بدون تو گذراندم برایت تعریف کنم تا بدانی چه بی‌اندازه در فکر و حرکتِ من، حضور داشتی. نگرانم. به نگرانی‌ام امید ببخش...

  • ۱ نظر
  • ۱۴ اسفند ۰۱ ، ۱۷:۱۵
  • کادح

؛

آره خب؛ همین‌که تو بدونی کافیه. همین‌که ما بدونیم، تو همه‌چیز رو میدونی؛ آروم میشیم. همین‌که تو بدونی...

  • ۳ نظر
  • ۰۱ اسفند ۰۱ ، ۰۲:۴۱
  • کادح
آناء

آناء، لحظه‌ی متولد شدن من است. کرانه‌‌ای‌ست که جستجو می‌کنم، راهی‌ست که قدم زدن در آن را دوست دارم، هنگامه‌‌ای‌ست که آن را نفس می‌کشم و شاید دمی‌ باشد که روح از تنم خارج می‌شود.