آناء

در سرزمین نجوا و کلمه

آناء

در سرزمین نجوا و کلمه

سلام خوش آمدید

۱ مطلب با موضوع «پاراگراف» ثبت شده است

آنچه ما با نام عشق امام، با آن مأنوس شده‌ایم و به آن دلبسته‌‌یم، عشق نیست و این نیازِ ادامه یافتن و حرکت کردن نیست، که نیاز به سرگرم شدن و تنوع داشتن است. آنچه ما در برابر امام داریم هنوز تا این عشق فاصله دارد. ما از امام نه خودش و نه خودمان، که خانه و زندگى را مى‌خواهیم و از او به جاى مغازه و بیل و کلنگ استفاده مى کنیم. ما بیشترها را فداى کم‌ترها کرده‌ایم. و این است که عشق نیست، بازى است. مثل بازى بچه‌هایى است که متکاها را زیر پایشان مى‌گذارند، تا به عروسک‌هایشان برسند و همین که رسیدند، فرار مى‌کنند. ما از امام، امامت را مى‌خواهیم و این عشق ماست و از او وسیلۀ راه یافتن و جهت گرفتن مى‌سازیم و این توسل ماست. جز این عشق و توسل، ظلم است، جفاست. امام وسیله است، براى چه‌؟ براى نان و آب و زن و فرزند؟ این‌ها که وسیله‌هایى دیگر دارند. او وسیلۀ رسیدن است، جهت یافتن است، حرکت کردن است. پس توسل به او، به کار گرفتن او در جایى است که جایگاه اوست و در خور اوست. از او باید حرکت، جهت و هدایت گرفت.»

برشی از کتاب «تو می‌آیی» از استاد عین‌ صاد عزیز.

  • کادح
آناء

آناء، لحظه‌ی متولد شدن من است. کرانه‌‌ای‌ست که جستجو می‌کنم، راهی‌ست که قدم زدن در آن را دوست دارم، هنگامه‌‌ای‌ست که آن را نفس می‌کشم و شاید دمی‌ باشد که روح از تنم خارج می‌شود.