مطلعِ امید
«بسم الله الرحمن الرحیم»
همهچیز از یک نقطه آغاز شد. نقطهایی که رازِ «انسان» و هستی را در دلِ خود جای داده بود ولی هیچکس راز آن را نمیداند جز کعبه؛ که به رازِ جهان آگاه است. نقطهایی که کلمات به آن افتخار میکنند و شکر و لبخند برای خداییست که ما را متمسکِ به راز هستی کرد که: «اسرار الباء فی النقطة التی تحت الباء و أنا النقطة التی تحت الباء.»
کسی چه میداند که این حسن ختام چیست که آغاز سلسلهی امید شد؟
و اما بعد. اینجا نقطه ویرگول است؛ علامتی که برای من نمادِ امیدِ بیانتها به حضرتِ رجاء ست و مژدهاییست از حق به حصول...
امید یعنی تا رسیدن به «هو» امکان دارد؛ زندگی تا انتهای افق و تا همیشهی «شدن» و تا لحظهی آخرِ «بودن» ادامه خواهد داشت و انسان اگر «انسان» باشد؛ هیچگاه تمام نمیشود بلکه روحش از عالمی به عالم دیگر عروج میکند و چه بسا به قولِ عین صاد که استادِ علم و صفا بود: «راه از آنجا آغاز میشود که تو تمام میشوی»
اکنون من در تقلای تمام شدن هستم. به نقطهایی رسیدهام. قلبم را به رازهایش سپردهام و در انتظار آغاز نشستهام...
به کجا برد این امید ما را؟
-سلام بر رازِ هستی و سلام بر آنها که رازِ سلسلهی امّید را میشناسند...
- ۰۰/۰۴/۲۴