سرنوشت سیب
نوشتهاند همهچیز از یک «سیب» آغاز شد. آدم و حوا در سودای جاودانگی توسط فرشتهایی رانده شده به یک درخت وسوسه شدند و از میوه ممنوعه آن تناول کردند. خدا به آدم گفته بود: بهشتِ من در اختیار تو و به هر درختی که میخواهی نزدیک شو اما شجرهی سیب ممنوعهست؛به آن نزدیک نسو. آدم اما عصیان کرد و وسوسه را پذیرفت. از آن پس هبوط کرده و بهشتشان، به کویرِ زمین تبدیل، به فراق دچار شدند. این اولین سرنوشت انسان بود. سرنوشتی که در طمع اکسیر حیات به تلخی و فراق دچار شد.
دلِ آدم شکست. در آن تنهایی عظیمش اشک میریخت و ندبه میکرد...
در همین اثناء جبرئیل به محضر اشرف مخلوقات آمد که به او راه نجات را بیاموزد و رازی را برای او فاش کند.«فَتَلَقّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلَمات» پنج نور را نشانش داد. بلافاصله آدم خدایش را به آن کلماتِ نورانی سوگند داد. خدا را به محمد. خدا را به علی. خدا را به انسیهالحوراء فاطمه الزهراء. خدا را به حسن. خدا را به حسین. اشک میریخت و خدا را قسم میداد به آن کلمات عظیم؛ که ندا آمد «فتاب علیه» و آنجا بود که خدا امید را به قلبش روانه کرد. آدم اجابت شد؛دلش آرام گرفت اما بیشتر شکست. بخشیده شد اما چشمهی اشکش چونان سیل بر گونهاش جاری شد. این بار نه برای خودش؛ که برای آن پنجمین نفر. همانکه گفت: تا به نامش رسیدم سیب دلم شکست. غمش بر دلم نشست.توبهام پذیرفته شد اما بیتاب شدم. این حسین کیست؟
- و آنجا جبرئیل روضه خوان شد. روضه پسر انسان را خواند. روضهی عزای اشرف اولاد آدم خواند. گفت نامش حسین است. او فرزندِ توست. که «یقتل عطشاناً غریباً وحیداً فریداً و لیس له ناصر ولا معین و لو تراه یا آدم و هو یقول وا عطشاه حتی یحول العطش بینه و بین السماء کالدخان فلم یجبه احد الا بالسیوف و شرب الحتوف، فیذبح ذبح الشاه من قفاه و ینهب رحله اعدائه و تشهر رؤسهم، هو و انصاره فی البلدان و معهم النسوان، کذالک سبق فی علم الواحد المنان»
نوشتهاند آدم و جبرائیل ونات کردند و چون مردی که اهل و عیالش را از دست داده؛اشک میریختند.
از آن پس: «کل یوم عاشورا و کل ارضٍ کربلا» شعار زمین شد و این رازی بود که آدم از آن روضهی مکشوف دریافت.
-پ.ن: این اولین روایت از تاریخ بشریت است. روایتی از توبهایی که پذیرفته شد و رازِ حزینی که نجاتبخشِ انسان گشت. روایت از یک سیب. روایت از عطر بهشتی که از آن استشمام میشود. اما تاریخ هیچگاه نتوانست جوابِ ازلیِ آدم را در پرسش از عطر سیب بدهد. نتوانست بگوید حسین کیست؟ نتوانست و اشک حکمِ محتومِ فرزند انسان در روضهی عطشانِ غریبِ وحیدِ فرید شد. انسان ندانست پنجمیننفر کیست چون حسین رازیِ صدر نبیست. نورِ چشم علیست. نیمهی دیگر حسن است و ثمرهی فؤاد حضرت زهراست.او رازیست که در قلبِ عالم نشیند...
- ۰۰/۰۵/۱۹