آناء

در سرزمین نجوا و کلمه

آناء

در سرزمین نجوا و کلمه

سلام خوش آمدید

سهم من از زندگی؟

يكشنبه, ۱۲ تیر ۱۴۰۱، ۰۱:۳۴ ب.ظ

کادح!
سهم من از این روزها اشک‌هایی‌ست که بر من نازل نمی‌شوند و در چشمم موج سواری می‌کنند. و سهم تو از هرروز؟ خنده‌هایی‌ست که بر لب‌ت می‌نشینند. سهم هردوی ما یکی‌ست عزیزدلم. تو لب‌خندِ متولد شده‌ی منی و من اشکِ پرتلاطمِ نازل نشده‌ی تو. خوب است. دیگر از زندگی چه می‌خواهم اگر قلب‌ت به رضایت بتپد؟ چه می‌خواهم اگر ذره ذره کدح تو در  قفسه‌ی سینه‌ام منتشر شود و دردهایم همهمه کنند. چه می‌خواهم از این دنیای غریب، اگر تو آشنای من باشی. چه می‌خواهم جز تو. جز آنکه در سر سودای رسیدن‌ت را داشته باشم، چه می‌خواهم جز تمنای آرزویی که تو داری. چه می‌خواهم از زندگی جز ...؟ آه.

  • ۰۱/۰۴/۱۲
  • کادح
آناء

آناء، لحظه‌ی متولد شدن من است. کرانه‌‌ای‌ست که جستجو می‌کنم، راهی‌ست که قدم زدن در آن را دوست دارم، هنگامه‌‌ای‌ست که آن را نفس می‌کشم و شاید دمی‌ باشد که روح از تنم خارج می‌شود.