آناء

در سرزمین نجوا و کلمه

آناء

در سرزمین نجوا و کلمه

سلام خوش آمدید

دشت شقایق من.

جمعه, ۴ شهریور ۱۴۰۱، ۰۳:۰۰ ق.ظ

مادربزرگم میگفت گاهی آنقدر مینشینم و به دشت شقایق نزدیک خانه‌ی کودکی‌هایم فکر میکنم که وقتی به خودم می‌آیم دست‌هایم بوی شقایق گرفته‌ است. آن روزها منظورش را نمی‌فهمیدم؛ اما حالا گاهی‌وقت‌ها در کنجِ شکوهمند دل‌تنگی‌ام آنقدر مینشینم و به او فکر می‌کنم که وقتی به خودم می‌آیم میبینم، دست‌هایم عطر نفس‌هایش را گرفته‌است. آه دشتِ شقایق من...

  • ۰۱/۰۶/۰۴
  • کادح

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
آناء

آناء، لحظه‌ی متولد شدن من است. کرانه‌‌ای‌ست که جستجو می‌کنم، راهی‌ست که قدم زدن در آن را دوست دارم، هنگامه‌‌ای‌ست که آن را نفس می‌کشم و شاید دمی‌ باشد که روح از تنم خارج می‌شود.