آناء

در سرزمین نجوا و کلمه

آناء

در سرزمین نجوا و کلمه

سلام خوش آمدید

چند سال و چند ماه و چند روز؟

جمعه, ۱۱ شهریور ۱۴۰۱، ۰۸:۵۲ ب.ظ

من کی اینقدر بزرگ شدم که به جای فکر کردن به راه‌های رسیدن به آسمون و بغل گرفتن یه تیکه‌ از ابرها، به جای فکر کردن به نقش برچسب آدامس خرسی‌م، به طعم آبنبات چوبی‌م، به جراحی پلاستیک صورتِ بستیِ عروسکیم، به رنگ‌آمیزی نقاشی‌هام؛ به فندک تب‌دارِ چاووشی گوش بدم و با همه‌ی وجودم زمزمه کنم که «چشمآی بارونیم، پاهای بی‌جونم، روحِ سرگردونم، گلای ایوونم، خنده‌ی غمگینم، بار روی دوشم، دوست دارن برگردی» ها؟ کی؟

  • ۰۱/۰۶/۱۱
  • کادح

نظرات (۱)

ای کاش کودکی بی انتها بود

پاسخ:
مکودکی واقعا ناب‌ترین دوران زندگی انسانه و اونقدر باهاش خاطره داریم که بگیم کاش بی‌انتها بود.  اما جوانی هم زیباست. جنون آمیزه و دل‌نشین. پس کاش خوب کودکی می‌کردیم، خوب جوانی کنیم و خوب پیر بشیم.
"خوب" به معنای واقعی...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
آناء

آناء، لحظه‌ی متولد شدن من است. کرانه‌‌ای‌ست که جستجو می‌کنم، راهی‌ست که قدم زدن در آن را دوست دارم، هنگامه‌‌ای‌ست که آن را نفس می‌کشم و شاید دمی‌ باشد که روح از تنم خارج می‌شود.