آناء

در سرزمین نجوا و کلمه

آناء

در سرزمین نجوا و کلمه

سلام خوش آمدید

۴۱۰

شنبه, ۷ آبان ۱۴۰۱، ۰۸:۳۳ ق.ظ

دل‌تنگ توام و نبودت را به اندازه نبود یک قلب در سینه‌ام، نبود یک پدر در خانه و نبود یک مأمن برای وطنم، احساس می‌کنم...

* ۴۱۰ یک سینمایش دیدنی‌ست که این شب‌ها در برج میلاد به نمایش گذاشته شده.

  • ۰۱/۰۸/۰۷
  • کادح

نظرات (۴)

  • ۰۷ آبان ۰۱ ، ۱۳:۳۴
  • بهار زاد

    • شما هم دیدید؟ :)

    من زیاد باهاش ارتباط نگرفتم ولی آخرش که خود حاجی رو نشون داد اشکم در اومد...
    پاسخ:
    آره:) 
    تقریبا منم مثل شما؛   البته میدونید چون من اصالتا کرمانی هستم اکثر کاراکترهارو میشناختم و راحت تر با شخصیتها ارتباط میگرفتم. خوب میشد که راجع به شخصیتها هم توضیحاتی میدادن یا حتی از قبل واسه شون پلن معرفی در نظر میگرفتن. 
    - و اشک واضح ترین توصیفه
  • ۰۹ آبان ۰۱ ، ۰۰:۵۱
  • بهار زاد

    • جدا؟ به به! کرمان رفتید خیلی التماس دعا.

    اره من غیر از حاج قاسم و حسین آقای یوسف‌الهی کسی رو نمی‌شناختم.

    :٫)
    پاسخ:
    حتما و با همه‌ی وجود:)
    انسان‌های شریف و شخصیت‌های جالبی ان هر کدوم... 
  • ۱۲ آبان ۰۱ ، ۰۹:۱۸
  • بهار زاد

    • خیلی ممنونم :))

    درسته، خوش به سعادتشون

     
    پاسخ:
    ⁦[دانلود آرزوی خوشبختی برای شما]
  • ۱۳ آبان ۰۱ ، ۲۳:۰۳
  • بهار زاد

    • =))))❤️
    پاسخ:
    :)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    آناء

    آناء، لحظه‌ی متولد شدن من است. کرانه‌‌ای‌ست که جستجو می‌کنم، راهی‌ست که قدم زدن در آن را دوست دارم، هنگامه‌‌ای‌ست که آن را نفس می‌کشم و شاید دمی‌ باشد که روح از تنم خارج می‌شود.

    طبقه بندی موضوعی
    بایگانی
    پیوندها
    ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم