« ؛ »

در سرزمین نجوا و کلمه

« ؛ »

در سرزمین نجوا و کلمه

سلام خوش آمدید

حبآب‌های زنده.

شنبه, ۳ دی ۱۴۰۱، ۰۴:۴۹ ب.ظ

کلمات توی قلب‌م مثل حبآب‌‌های پراکنده و معلق‌ان. هرثانیه که بطن راست‌م باز می‌شه تا خون رو به اقصی نقاط تنم، پمپاژ کنه؛ کلماتم به سمت دریچه‌های میترال با شوق پرواز میکنن ولی... ولی دیر می‌رسن، دریچه‌ها بسته می‌شن و حبآب‌ها با دیوارهای قلب‌م برخورد می‌کنند و محو می‌شن. انگار که هیچ‌وقت، هیچ کلمه‌ای در قلب من وجود نداشته. نگرانم. از اینکه کلمات توی قلب‌م می‌میرن نگرانم. کاش بتونم دریچه‌ها رو باز بذارم، تا هرموقع که کلمه‌ای زنده شد، بیانش کنم. 

  • ۰۱/۱۰/۰۳
  • کادح

نظرات (۴)

  • زهرا مرادی
  • ماهم کادح.. به سیاق همیشه چشم انتظار خواندن کلمات تو هستیم... 

    بنویس برامون

    پاسخ:
    خدا دنیای هیچ انسانی رو تهی از حبآب‌های زنده نکنه.
  • این جانب
  • تازه شدین مثل ما خواننده ها وقتی که می‌خونیم و دلمون میخواد نظری بدیم ولی ....

    پاسخ:
    ولی؟
  • پسر انسان
  • پس شما هم مثل من دچار خودسانسوری شدید

    پاسخ:
    به خودسانسوری دچار نیستم و نشدم اما به ناتوانی در بیان آنچه که در ذهنم میگذره دچارم. کاش میشد همه‌چیز رو گفت. کاش می‌تونستیم همه‌ی کلماتی که به قلب و ذهن مون خطور می‌کنند رو با کسی که باید نجوا کنیم‌‌‌....
  • این جانب
  • فقط میخونیم و به سمت فکر کردن میریم و نظری نمیدیم!

    پاسخ:
    نظر؟ خوندن و فکر کردن هم کارهای مهمی ان‌‌....

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

    در جهانی که با گریستن آغاز میشود و با گریستن پایان میابد، پیامبری را شناختم که معجزه‌اش کلمه بود و «امید و لبخند» را برایم تلاوت کرد. از آن پس من به سلسلهٔ امیّد اقتدا کرده‌ام،طلوعِ فجر را دوست دارم و اینجا کلماتم را به امانت میگذارم...

    مطالب پربحث‌تر
    آخرین نظرات