حبآبهای زنده.
شنبه, ۳ دی ۱۴۰۱، ۰۴:۴۹ ب.ظ
کلمات توی قلبم مثل حبآبهای پراکنده و معلقان. هرثانیه که بطن راستم باز میشه تا خون رو به اقصی نقاط تنم، پمپاژ کنه؛ کلماتم به سمت دریچههای میترال با شوق پرواز میکنن ولی... ولی دیر میرسن، دریچهها بسته میشن و حبآبها با دیوارهای قلبم برخورد میکنند و محو میشن. انگار که هیچوقت، هیچ کلمهای در قلب من وجود نداشته. نگرانم. از اینکه کلمات توی قلبم میمیرن نگرانم. کاش بتونم دریچهها رو باز بذارم، تا هرموقع که کلمهای زنده شد، بیانش کنم.
- ۰۱/۱۰/۰۳
ماهم کادح.. به سیاق همیشه چشم انتظار خواندن کلمات تو هستیم...
بنویس برامون