« ؛ »

در سرزمین نجوا و کلمه

« ؛ »

در سرزمین نجوا و کلمه

سلام خوش آمدید

ماورای یک رؤیا.

سه شنبه, ۲۰ دی ۱۴۰۱، ۰۸:۲۲ ب.ظ

در نهایت حیرت و اشتیاقم، آنگاه که در اوج آرزو و لبریز از رؤیاهای بی پایانم، در تمنای أنس و در جستجوی نوری که برای رسیدن به آن سر از پا نمی‌شناسم، در منتها الیه همه‌ی آنچه که از خدا طلب می‌کنم، تو ایستاده‌ای. مرا به تو سپرده‌اند. مرا تو به آغوش گرفته‌ای. مرا تو پنآه دادی... مرا؛ تو...

  • ۰۱/۱۰/۲۰
  • کادح

نظرات (۳)

  • این جانب
  • احیانا دندون پزشک و اون چراغش که منظورتون نبود؟!

    :))

    پاسخ:
    :))) 
    آره، آره... می‌تونست باشه. 
  • شاگرد خیاط
  • هنیئا لکم

    پاسخ:
    و لَنا‌...
  • حامد احمدی
  • تصور کن قطعه ای از یک متن ده صفحه ای باشد.

    چقدر محشر. 

    اوه.. حتی تصور در مقابل داشتن چنین متنی پر از تمنا برایم وجدافرین است. در این زمینه تلخی ها و فروبستگی ها.

    پاسخ:
    [دانلود امید]

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

    در جهانی که با گریستن آغاز میشود و با گریستن پایان میابد، پیامبری را شناختم که معجزه‌اش کلمه بود و «امید و لبخند» را برایم تلاوت کرد. از آن پس من به سلسلهٔ امیّد اقتدا کرده‌ام،طلوعِ فجر را دوست دارم و اینجا کلماتم را به امانت میگذارم...

    آخرین نظرات