آناء

در سرزمین نجوا و کلمه

آناء

در سرزمین نجوا و کلمه

سلام خوش آمدید

شبِ عبور.

چهارشنبه, ۲۱ دی ۱۴۰۱، ۰۲:۵۱ ق.ظ

امشب غم پریده توی گلوم. بهت و حیرت سرازیر شده توی نگاهم. تند تند دارم نفس می‌کشم که سریع بگذرم از این ثانیه‌ها و زود عبور کنم از این شب. یک‌ساعته که به جلد سفید و قرمز کتاب خیره شدم و نگاهش می‌کنم اما درس نمی‌خونم. یک ساعته‌ که دارم به همه‌چیز فکر می‌کنم الّا روان‌شناسی سلامت. چه اتفاقی داره می‌افته یا می‌خواد بیفته؟ نمی‌دونم. امشب فقط کمی غم پریده توی گلوم و فردا؟ هیچی. عمر سرفه‌ی کوتاهی‌ست جناب قاضی... خیلی کوتاه!

[بوی قهوه دبل اسپرسو - سرگشتگی - پرش غم از ارتفاع ۲۰ cm - نگاه - آه]

  • ۰۱/۱۰/۲۱
  • کادح

نظرات (۲)

  • پسر انسان
  • امان از خیره شدن های ریشه دار و دردهای کهنه ای که تالاپی در جایی که نباید می رسند و مرور می شوند...

    پاسخ:
    و امان از خیره شدن های آمیخته به تحیر و سرگشتگی...
  • حامد احمدی
  • بهترین شیوه اصلاح جامعه، محو شدن بدی ها است، نه شکست دادن بدی ها. و بهترین چیز، صبر، کتاب، و خوش بینی است.

    پاسخ:
    🌱☁️

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    آناء

    آناء، لحظه‌ی متولد شدن من است. کرانه‌‌ای‌ست که جستجو می‌کنم، راهی‌ست که قدم زدن در آن را دوست دارم، هنگامه‌‌ای‌ست که آن را نفس می‌کشم و شاید دمی‌ باشد که روح از تنم خارج می‌شود.