« ؛ »

در سرزمین نجوا و کلمه

« ؛ »

در سرزمین نجوا و کلمه

سلام خوش آمدید

من حیث المجموع.

دوشنبه, ۱۶ مرداد ۱۴۰۲، ۰۸:۴۹ ب.ظ

در مجموع این روزها، آرام‌‌ام، خواب را دوست‌تر دارم و دیگر بیداری در شب آنقدرها هم برایم شگفت‌‌انگیز نیست. تشنه‌ی بارانم و رها و بی‌باک‌تر از همیشه. آنقدر رها که مادرم بگوید:«چرا روی زمین نیستی؟» و من بخندم و خوشحال شوم که یک‌نفر رهایی‌ام را تماشا می‌کند و آنقدر بی‌باک که مربی رانندگی‌ام مدام بگوید:«یواش برو، کی دنبالت کرده؟» البته بی‌باکی‌ام در سرعت خلاصه نمی‌شود، حرف‌هایی که مدت‌ها به یک دوست نگفته بودم و مراعاتش را می‌کردم؛ بعد از یکسال به او گفتم و حالا من راحت‌ترم و او آگاه‌تر. یاد بعضی نفرات روشنم می‌دارد و یاد آنان که برایم روشن نیست را، از دلم بیرون کرده‌ام‌؛ خیلی سخت، خیلی شیرین. در مجموع این روزها حوصله‌ام بیشتر است، شوخ‌تر شد‌ه‌ام و این دنیا را هم کمتر جدی می‌گیرم. انگار مسافر یک خط ممتدم و یا مسافری هستم که در یک مسیر کویری مبهوت تماشا عظمت کوه‌هاست. 

  • ۰۲/۰۵/۱۶
  • کادح

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

در جهانی که با گریستن آغاز میشود و با گریستن پایان میابد، پیامبری را شناختم که معجزه‌اش کلمه بود و «امید و لبخند» را برایم تلاوت کرد. از آن پس من به سلسلهٔ امیّد اقتدا کرده‌ام،طلوعِ فجر را دوست دارم و اینجا کلماتم را به امانت میگذارم...

آخرین نظرات