آناء

در سرزمین نجوا و کلمه

آناء

در سرزمین نجوا و کلمه

سلام خوش آمدید

فاصله بین خواب و بیداری.

سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۴۰۲، ۰۱:۳۸ ق.ظ

نمیدانم چه‌شد که خواب رفتم. ساعت ۵ عصر بود. حالا بعد از هفت ساعت دوباره زنده شدم. بی‌آنکه بدانم خواب رفتم. شاید مرگ هم همینطور به سراغ آدمی می‌آید. بی آنکه بداند مرده، بی‌آنکه زندگی کرده باشد. حالا که از خواب، گذر کردم احساس میکنم در تمام ساعاتی که من حضور نداشتم کلی اتفاقات عجیب در عالم افتاده و من از همه‌شان بی‌خبرم. وقتی گوشی را برداشتم انتظار داشتم ده‌ها تماس بی‌پاسخ، چند پیام و حداقل دو خبر تازه ببینم اما نه کسی با من تماسی گرفته و نه اتفاق جدیدی پیش آمده بود. از حق نگذرم چند پیام داشتم اما خب، مهم نیست چون حالا که بیدار شده‌ام، جواب هیچ‌کدام را ندادم. باید دوباره بخوابم اما از زیبایی شب و صدای جالب سگ‌های ولگرد و سکوت پخش شده در شب نمی‌توانم بگذرم. پس سلام بر بیداری. سلام بر خدایی که خواب بر چشم‌هایش نمی‌آید.

  • ۰۲/۱۲/۲۹
  • کادح

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
آناء

آناء، لحظه‌ی متولد شدن من است. کرانه‌‌ای‌ست که جستجو می‌کنم، راهی‌ست که قدم زدن در آن را دوست دارم، هنگامه‌‌ای‌ست که آن را نفس می‌کشم و شاید دمی‌ باشد که روح از تنم خارج می‌شود.