یک عمر دویدیم.
سه شنبه, ۶ شهریور ۱۴۰۳، ۱۱:۲۱ ب.ظ
زندگی یه تردمیله که من دارم روش میدوم. سریع، بیوقفه، بدون استراحت، نفسنفس زنون. این حسیه که از زندگی میگیرم. یه بار خواهرم بهم گفت: «طفلکی من! تو خیلی تلاش میکنی. امیدوارم اینقدر میدوی، برسی.» جملهش پر از محبت بود، ولی من بغض کردم. راست میگفت. من خیلی میدوم. گاهی الکی. گاهی واقعی. گاهی امیدوار، گاهی خسته، گاهی بیمقصد و گاهی هم... . به هرحال دوباره حس کردم خیلی دارم میدوم. کاش یهنفر من رو از روی تردمیل برداره یا درجهش رو به حالت نرمال تغییر بده. من به استراحت، به راه رفتن ساده، به پیادهروی دوشادوش تقدیرم و به لحظهی خوشایند رسیدن نیاز دارم.
- ۰۳/۰۶/۰۶