« ؛ »

در سرزمین نجوا و کلمه

« ؛ »

در سرزمین نجوا و کلمه

سلام خوش آمدید

یک مرحله از بلوغ.

سه شنبه, ۶ شهریور ۱۴۰۳، ۱۱:۳۹ ب.ظ

آدما کوچیک‌ترین کاری که می‌کنن رو فریاد می‌زنن و من مهم‌ترین کارهای زندگیم رو در گوشه‌ی یه صندوقچه‌ی چوبی خاک خورده نگه میدارم و نمی‌گم. واقعا باید گفت؟ که چی بشه؟ اگه قراره دیگران بهت احترام بذارن، بهتره به‌خاطر کرامت انسانی و ارزش‌های ذاتی و شخصییتی که ازت میبینن احترام بذارن. نه به‌خاطر چهارتا کار کوچیک و بزرگ که هزاران نفر بهتر و خالص‌تر از تو انجام دادن. 

باید به این بلوغ برسم که از معرفی نکردن خودم، ناراحت نشم و باید به این بلوغ برسیم که نباید دیده بشیم. 

  • ۰۳/۰۶/۰۶
  • کادح

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

در جهانی که با گریستن آغاز میشود و با گریستن پایان میابد، پیامبری را شناختم که معجزه‌اش کلمه بود و «امید و لبخند» را برایم تلاوت کرد. از آن پس من به سلسلهٔ امیّد اقتدا کرده‌ام،طلوعِ فجر را دوست دارم و اینجا کلماتم را به امانت میگذارم...

آخرین نظرات