آناء

در سرزمین نجوا و کلمه

آناء

در سرزمین نجوا و کلمه

سلام خوش آمدید

چونان ماهی در تنگ تن‌.

سه شنبه, ۶ شهریور ۱۴۰۳، ۱۱:۴۲ ب.ظ

در سمت چپ سینه‌ام، ماهیچه‌ای می‌تپد. در هرحالتی به نیایش بودنش مشغول است. انگار پاره‌ای از تن من نیست و در ملکوت دیگری زیست می‌کند. اگر می‌توانستم به پاس ۲۲ سال حرکت مداوم‌اش، او رو از تنگ تنم در می‌آوردم و از پیله‌ی وجودم رها می‌کردم و به خون غلتیدنش را تماشا می‌کردم. بی‌رحمانه نیست؛ من این صحنه را برای قلبم بسیار آرزو کرده‌ام و اگر این آرزو مستجاب نشود؛ آیا کسی هست که قلب مرا میان دستان گرم‌ش نگه‌دارد؟ 

  • ۰۳/۰۶/۰۶
  • کادح

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
آناء

آناء، لحظه‌ی متولد شدن من است. کرانه‌‌ای‌ست که جستجو می‌کنم، راهی‌ست که قدم زدن در آن را دوست دارم، هنگامه‌‌ای‌ست که آن را نفس می‌کشم و شاید دمی‌ باشد که روح از تنم خارج می‌شود.