آناء

در سرزمین نجوا و کلمه

آناء

در سرزمین نجوا و کلمه

سلام خوش آمدید

و شب از شب پر شد.

دوشنبه, ۱ بهمن ۱۴۰۳، ۱۲:۴۸ ق.ظ

شب را دوست دارم. معجزه‌ است. بی‌پرده و آشکار. حقیقت‌ها را نمایان میکند بی آنکه قدرت انکار یا کتمان داشته باشی. شب را خدا خلق کرد تا انسان خود را بی‌واسطه درک کند و خدا را در سکوت و فارغ از هیاهو بشنود. شب نعمت است و من شیفته و شیدای لحظاتی هستم که خدا خلق کرده تا شاعرانگی عالم را به اوج برساند. مثل لحظه‌ی فرو رفتن در تاریکی و سپس دمیدن صبح. لحظه تلألو مهتاب و سپس درخشیدن یک ستاره خیلی دور در لحظه‌ی تولدش. فقط نمیدانم آیا ما تماشاگر درد ستارگانیم یا آنان تماشاگر رنج و ألم ما؟ بگذریم. عجیب است که ما آدم‌‌ها هر روز صبح، معجزه‌‌ای را که پیش چشمان‌مان رخ داده نادیده میگیریم. عبور از ناگهانِ تاریکی به تنفس صبح پدیده‌ی عجیبی است. کاش انسان بهتری بودم و خطاب ایها المزمل را می‌شنیدم و در جان و جهان و ملکوت غرق می‌شدم و عیشم را به نهایت می‌رساندم. آرزو می‌کنم خدا یک شب مرا هم برانگیخته کند. آرزو می‌کنم انسان بهتری باشم. مثل شب، که از شب پر است شاید من نیز یک روز از انسان لب‌ریز شدم. خدا را چه دیده‌ای؟ شاید شد.

  • ۰۳/۱۱/۰۱
  • کادح

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
آناء

آناء، لحظه‌ی متولد شدن من است. کرانه‌‌ای‌ست که جستجو می‌کنم، راهی‌ست که قدم زدن در آن را دوست دارم، هنگامه‌‌ای‌ست که آن را نفس می‌کشم و شاید دمی‌ باشد که روح از تنم خارج می‌شود.