آناء

در سرزمین نجوا و کلمه

آناء

در سرزمین نجوا و کلمه

سلام خوش آمدید

ادامه دادن.

دوشنبه, ۲۲ بهمن ۱۴۰۳، ۰۹:۳۹ ب.ظ

یکی از دوستانم که در بنیاد باهاش آشنا شدم و یک باکتری رو کشف کرده، پیام داد و گفت حالش بده. بی‌مقدمه این حرف رو زد و من مات و مبهوت بودم. چرا فکر کرده بود من صلاحیت آرام کردنش رو دارم؟ می‌خواست باهاش حرف بزنم و به نحوی حالش رو خوب کنم. خیلی واقع‌بینانه حرف زدم. گفتم رنجت رو بکش و بی‌خیال آسودگی باش. دنبالشگشتم و نبود، نگرد و نیست. حقیقت دنیا رو صاف گذاشتم کف دستش و در آخر جمله‌ای رو ساختم و گفتم که باورم نمیشه از زبان من، بیرون اومده باشه. گفتم: ادامه بده. «ادامه دادن» حکم ابدی همه‌ی ماست. آروم شد. بعد خندیدیم. بهش فیلم معرفی کردم و خوشحال و شاد و خندان رفت که به ادامه زندگیش بپردازه‌. من اما در کنج غم‌های خودم هنوز داشتم به دست‌های خدا فکر می‌کردم. به تنها دست‌هایی که قدرت دارن و می‌تونن منو نجات بدن. 

  • ۰۳/۱۱/۲۲
  • کادح

نظرات (۲)

فیلمتون رو اینجا هم معرفی کنید :)

پاسخ:
It's a Wonderful Life :)
  • مهدی نیازی
  • لقد خلقنا الانسان فی کبد 

    ظاهرا همه انسانها مقصود این آیه هستن

    ما انسان را در رنج آفریدیم

    یعنی هم جسم و هم روح انسان به صورت پیش فرض با رنج و سختی داره دست و پنجه نرم میکنه... 

    با این حساب انسان در احاطه رنج‌هاست

    تمام کنش‌ها و تمام تفکرات با رنج آمیخته شدن... رنج‌های معلوم و رنج‌های ناشناخته... 

    چیزی که منو بیشتر اذیت میکنه مواجهه با رنج‌های ناشناخته‌اس...

    یه جاهایی کل روحت درد میکنه اما نمیدونی برای چی...

     

    پاسخ:
    ممنونم که نوشتید. میفهمم. دردهایی هست که دلیلی ندارن و رنج‌هایی هست که هیچ وقت شناخته نمیشن. غم‌‌تون نباشه، احتمالا روح‌مون داره آماده میشه برای پرواز. خوشاینده.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    آناء

    آناء، لحظه‌ی متولد شدن من است. کرانه‌‌ای‌ست که جستجو می‌کنم، راهی‌ست که قدم زدن در آن را دوست دارم، هنگامه‌‌ای‌ست که آن را نفس می‌کشم و شاید دمی‌ باشد که روح از تنم خارج می‌شود.