آناء

در سرزمین نجوا و کلمه

آناء

در سرزمین نجوا و کلمه

سلام خوش آمدید

باران باش.

چهارشنبه, ۲۴ بهمن ۱۴۰۳، ۰۹:۳۳ ب.ظ

گاهی آسمان هم با همه‌ی وسعتش تنگ است و می‌گرید. از قلب کوچک‌ت چه انتظاری داری؟ ببار و بهاران شو و بگذار راننده‌ای که فقط به‌خاطر تو دل به خیابان‌ها زده، از پشت شیشه تماشایت کند. تو زیبایی...



*غروب بود و هوا تاریک، تنها و به خیال تماشای باران به خیابان‌ها زدم. پشت چراغ‌ قرمز که ایستادم، قطرات باران را میدیدم در انبوهی از رنگ‌های قرمز و چراغ‌های نارنجی. به شیشه می‌خورند و همه‌چیز در حبابی از رنگ ناپدید می‌شد. آن لحظه را زندگی کردم هرچند اندوهی طویل بودم.
  • ۰۳/۱۱/۲۴
  • کادح

نظرات (۲)

یکی از لحظات ابدی

مثل دوربین ثبتش کردی

چه میییی کنی با کلمه

پاسخ:
ممنونم🌱
  • مهدی نیازی
  • زیبا بود 

    قلمتان سبز

    پاسخ:
    ممنونم که خوندید.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    آناء

    آناء، لحظه‌ی متولد شدن من است. کرانه‌‌ای‌ست که جستجو می‌کنم، راهی‌ست که قدم زدن در آن را دوست دارم، هنگامه‌‌ای‌ست که آن را نفس می‌کشم و شاید دمی‌ باشد که روح از تنم خارج می‌شود.