آناء

در سرزمین نجوا و کلمه

آناء

در سرزمین نجوا و کلمه

سلام خوش آمدید

بساط عیش درهم است.

دوشنبه, ۲۹ بهمن ۱۴۰۳، ۰۸:۱۹ ب.ظ

امسال نشد. قرآن باز کنم، یه کم خدا حرف بزنه. فلا تکن من القانطین. من ایوب هستم. آدم بی‌دغدغه. زنبور بی‌عسل. من هنوز اول راهم و او از خط آخر عبور کرده. چه بی‌تفاهم. جارو بزن. وقت ندارم. برای بار هزارم در یخچال رو باز می‌کنم. سیب بخورم و سیر شم. فکر می‌کنم. گاهی هم تاچ‌پد لپ‌تاپ کند می‌شود. از قیطریه تا اورنج کانتی؛ جهان خالی از سکنه است. کویر پر از ستاره. آمار و ۳۶ بخش هنوز ورق نزده. تلاش مذبوحانه. آدم‌های بی‌حوصله دور هم کشور ساخته‌اند. «کاش دنیا را می‌توانستم به بهای اندک بفروشم به کسی و خودم بروم جای دیگری بساط عیشم را پهن کنم‌.» این تنها جمله معناداری بود که نوشتم.

  • ۰۳/۱۱/۲۹
  • کادح

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
آناء

آناء، لحظه‌ی متولد شدن من است. کرانه‌‌ای‌ست که جستجو می‌کنم، راهی‌ست که قدم زدن در آن را دوست دارم، هنگامه‌‌ای‌ست که آن را نفس می‌کشم و شاید دمی‌ باشد که روح از تنم خارج می‌شود.