آناء

در سرزمین نجوا و کلمه

آناء

در سرزمین نجوا و کلمه

سلام خوش آمدید

میم مثل مراقبت.

شنبه, ۲۴ فروردين ۱۴۰۴، ۰۸:۴۵ ب.ظ

به رسم کودکی‌هایم محکم دستت را گرفتم؛ گفتم تنهایت نمی‌گذارم و مراقبت هستم. غافل از آنکه تا همیشه تو مراقبتم می‌کنی. اولین‌بار تو به من اخلاق مراقبت را آموختی. این شب‌ها اگر پلک بر هم نمی‌گذارم و چشم می‌دوزم به کیفیت نفس‌هایت، او‌ل‌بار وقتی که هیچ نداشتم و کسی نبودم و در ناتوانی محض اشک می‌ریختم؛ تو بی‌آنکه تکلم کنم و تمنایی داشته باشم رازقم شدی، پناهم دادی، نیازهایم را برطرف کردی و اجازه دادی با تو اولین ادراکم از محبت بی‌دریغ شکل بگیرد. من این روزها، به هرکاری که مشغول می‌شوم؛ می‌فهمم که تو پیش از این، به بهترین شکل ممکن آن را برایم انجام داده‌ای و من هیچ‌چیز از خودم ندارم. این‌بار هم من مراقبت نیستم. این تویی که مراقب منی... مامان!

  • ۰۴/۰۱/۲۴
  • کادح

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
آناء

آناء، لحظه‌ی متولد شدن من است. کرانه‌‌ای‌ست که جستجو می‌کنم، راهی‌ست که قدم زدن در آن را دوست دارم، هنگامه‌‌ای‌ست که آن را نفس می‌کشم و شاید دمی‌ باشد که روح از تنم خارج می‌شود.