آناء

در سرزمین نجوا و کلمه

آناء

در سرزمین نجوا و کلمه

سلام خوش آمدید

با «قاصد» غیبت پاییز را میکردیم. از او پرسیدم: «پاییز با این حجم دلتنگی ساطع کننده، چرا پادشاه فصل‌ها شد؟» جواب داد:«چون قدرت دلتنگی از همه چیز بیشتره پس فصلِ دلتنگی، میشه پادشاه فصل‌ها..»  تصدیق‌ش کردم. این حقیقی‌ترین دلیل برای پادشاهی‌ِ پاییز بود.

میدانید؟ دل‌تنگی ثبوت دارد و جداً قدرتمند است که می‌تواند در تمام احوالات انسان خودش را نشان دهد. درواقع مهم نیست غمگینی یا شاد. مهم نیست به سودایی مشغولی یا از همه‌چیز فارغ. مهم نیست تنهایی یا در خیل‌ تن‌ها، هیچ‌چیز مهم نیست. مهم این است اقتضای حضور دل، تنگی‌ست و تا زمانی‌ که ماهی‌چه‌ای کوچک در سمت چپ سینه‌ات می‌تپد و ماهی‌ها در آن شنا می‌کنند؛ دل‌تنگ خواهی بود. پس سلام بر دل‌تنگی!

  • کادح

باطری ما آدم‌ها زود تمام می‌شود. ضعیف می‌شویم. از نای ما زود صدای نی بلند می‌شود. دلتنگی و غم؛درد و اندوه از حدش که بگذرد تابِ تحمل‌ هیچ‌کدام‌شان را نداریم. ما آدم‌ها نیازمند یک پشتیبان قوی و یک‌تکیه‌گاه محکمیم. مجروح روزگاریم و داغدار. امام رضا‌ طبیب دلِ است و مرهم‌دار زخم‌های عمیق. کسی‌ست که وقتی با او حرف می‌زنیم نفس‌هایمان بهشتی می‌شوند و اشک‌هامان «من تحته‌الانهار» جاری. او همان‌کسی‌ست که سر به‌روی شانه‌اش می‌گذاریم و پناهنده‌ی ایوانِ زعفرانی‌اش هستیم.کسی‌ست که خوب بلد است هزار تکه‌ی قلب‌مان را بهم بچسباند. نمیدانم چطور و با چه‌چیز؛اما ابزارش نور است. نور در دستِ او فراوان است.

  • کادح

آنجا که از شدت دلتنگی با امام رضا دمدمه میکنی و آرام می‌شوی، آنجا که ریز و درشت زندگی‌ات را برایش تعریف میکنی و نقشه‌ی زندگی‌ات را تحویل می‌گیری. آنجا که هزار آرزو برایش می‌شماری و آمینِ دعاهایت می‌شود،آنجا که نسیم دمِ صبح‌ حرم‌ش برایت دل‌بری می‌کند و احساس می‌کنی روحت برانگیخته شده،آنجا که همه‌ی حفره‌های قلب‌ت را با نورش پر می‌کند و آنجا که به هنگام بیچارگی به‌سوی‌ش دست دراز می‌کنی و ناگهان در جواب همه‌ی آشفتگی‌ها بغل‌ت می‌کند؛ در تمام لحظات یعنی رأفت‌ش شامل حالت شده. رئوف کسی‌ست که مهربانی و شفقت بیشتر به بیچارگان دارد و آنچنان رقیق القلب است که هیچ درد و ناراحتی از دیگری را برنمی‌تابد؛ به‌خاطر همین کلید فرح و رضای انسان بدست اوست.

پ.ن: رأفت همان کیمیایی‌ست که فقط در قلب او یافت می‌شود و رئوف همان صفتی‌ست که من به آن پناه می‌برم.

  • ۱۵ مهر ۰۰ ، ۲۲:۲۵
  • کادح

انیس، همان کسی‌ست که ترس از دست‌ دادن‌ش را نداریم و وقتی صدایش می‌زنیم فورا جوابمان را می‌دهد.کنار ماست و اگر دور باشد زود خودش را به ما می‌رساند. همان رفیقی‌ست که رازهایمان را میداند. أنیس النفوس به کسی گفته می‌شود که وقتی با او صحبت می کنیم با همه‌ی وجود کلمات ما را می‌شنود و هم‌دلی میکند. همان‌که وقتی برای او حرف می‌زنیم به راحتی با ما انس می‌گیرد و انس می‌بخشد. ما هم در کنارش احساس راحتی و آرامش می‌کنیم. امام رضای ما، همدم است و همراز...

  • ۱۵ مهر ۰۰ ، ۲۲:۱۹
  • کادح

...

... سپس گریست تا آرام گیرد.

  • ۱۵ مهر ۰۰ ، ۰۹:۱۵
  • کادح

شب پرده برانداخته، دنیا در ظلام فرورفته بود. دل‌تنگی گوشه‌ی دلش اغتشاش کرده و پرچم شوریدگی را برافراشته بود. شیدایی زانوی غم محبوب را بغل گرفته بود و سخن نمی‌گفت. کادح به آرامی پرده‌ی شب را کنار زد و دلتنگی را به پیشگاه خود فراخواند.آمد.  لیوان آبی به دست دل‌تنگی داد. نتوانست گرفتن.لیوان از دست‌ش رها شد و پیش پایش افتاد. از آن لحظه شیشه‌ی هزار تکه شد آن لیوان و کادح با همان نگاه زمین خورده‌ی آشفته، ماه را نظاره کرد. سپس گریست؛ تا آرام گیرد...

  • کادح
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۲ مهر ۰۰ ، ۲۲:۴۸
  • کادح
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۱ مهر ۰۰ ، ۱۳:۵۶
  • کادح

گفته بودم گاهی طرقه‌‌ای در قلب‌م بانگ الرحیل سر میدهد؟ حالا می‌خواهم بگویم طرقه کیست که غایت‌ش قرین من است. طُرقه در افسانه های قدیمی خراسان نام پرنده‌ای‌ست که عزم پرواز تا خورشید را می‌کند و برای آنکه از سوختن در امان بماند؛ هزار نام از خدا را حفظ کرده و در طول رسیدن به خورشید آن‌ها را زمزمه می‌کند ولی در آستانه رسیدن به مقصود خود و آن نور محبوبِ قصد شده، نام هزارم را از یاد می‌برد و می‌سوزد... 

- کیهان کلهرِ عزیز با استفاده از همین افسانه، به طرزی زیبا،شکوهمند و غریب در بخشی از موسیقی شب،سکوت،کویر،طرقه‌نوازی کرده.بشنوید.

  • کادح

[سپس گریست؛ تا آرام گیرد.]

  • کادح
آناء

آناء، لحظه‌ی متولد شدن من است. کرانه‌‌ای‌ست که جستجو می‌کنم، راهی‌ست که قدم زدن در آن را دوست دارم، هنگامه‌‌ای‌ست که آن را نفس می‌کشم و شاید دمی‌ باشد که روح از تنم خارج می‌شود.