«سیدی اخرج حب الدنیا من قلبی» خواهش میکنم. لطفا...
- ۱ نظر
- ۱۳ فروردين ۰۲ ، ۱۶:۵۷
بهخاطر ملاقاتِ بعضی آدمها، تموم شدن برخی رفاقتها، در آغوش گرفتن بعضی آرزوها، به بنبست خوردن خیلی از احساسات، بابتِ خیلی از نشدنها، تحقق و ممکن شدن خیلی از محالات، بابتِ بسته بودن خیلی از دربها و باز شدن بسیاری از راهها که به ذهنمان هم خطور نمیکرد، برای خیلی از چیزهایی که ما نمیدانستیم و تو میدانستی، برای لحظاتی که قلب ما را قوت دادی برای تپیدن، بابت شوقها و امیدها، برای رزقهای ناب و محبوب، برای چشیدن طعم ابتلائات و کنار رفتن پردهها از پیش روی چشمهای انسان، برای رفتنها و رسیدنها، برای مهربانی و لطافت دستهایت، برای همهی اجابتها، برای برق زدن چشمها از شدت ذوق، برای نزول باران بر وسعت خاک، برای دوستداشتنها، نجواها، زمزمهکردنها، برای زندگی و مرگ، بابت حرکت به سمت رشد، بابت تحمل دردها، بابت رها شدن نفسهای حزین از میانهی تنگنای قفسهی سینه، بابت اینکه ما را میشنوی و بابت آنکه برای ما خدایی میکنی... از تو ممنونیم.
- از لابهلای متنهای قدیمیام.
از بالا که نگاه میکنی؛ دریا دریاتره. زمین خاکیتر، آسمون والاتر، رازها زیباتر، زندگی زندگیتر و قلبها عزیز ترن. ولی وقتی از پایین نگاه میکنی غمها غمانگیز ترن، امیدها نا امیدتر، دلها تنگتر، رنجها عظیمتر، کارها نشدنیتر، آدمها مهمتر، دردها عمیقترن. میبینی پسر؟ همهچیز از بالا قشنگتره. از بالای بالای بالا...
غمانگیزه، دیگه حتی برای نوشتن تقلایی نمیکنم و جاله! دیگه حتی برای غمهام به دنبال مرهم نیستم و حتی میتوانم غمهایم را نبینم. مثل همین روزها. بیهیچ غمی زندگی میکنم. به هیچ رنجی. بیهیچ...
.....................................................................................
.....................................................................................
.....................................................................................
.....................................................................................
خیلی بیحوصلهام. شب بخیر.
بهار چه شکلیه؟ شبیه نوازش نسیم سحر، شبیه سفرهی افطار و جمع شدن خانواده دور هم، شبیه آواز پرندهها حین دمیدن نفسهای خنک صبح وسط یه جنگل با درختهای قد بلند و خاک بارون خورده، شبیه حمدهای حلاوتبخش دعای افتتاح، شبیه دستهای بابا بزرگ و مادر بزرگهایی که میخوان از لای قرآن کریم عیدی بدن، شبیه نجوای «اللهم رب شهر رمضان» حاج محمود. شبیه ندای «دعیتم الی ضیافة الله» حاجآقا مجتبی، شبیه نور پررنگ هلال ماه در واپسین لحظات تابیدنش، شبیه همین لحظاتی که نفس میکشیم.