امروز به فکر کردن، فکر کردم. به غم، به شادی، به خواب و به هر احساسی که داشتم فکر کردم. تلاش کردم ذهنآگاهتر بشم و چقدر حال داد پسر. مغزم هنوز چراغهاش روشنه. فردا امتحان دارم و الان میخوام شروعش کنم. خداروشکر که حجمش زیاد نیست و روی اطلاعات الهی خیلی حساب باز کردم. اگه از من بپرسی بهترین نقطه خوابگاه کجاست، بیتردید میگم اتاق مطالعه. اینجا تبدیل شده به فضای اختصاصی من و واقعا حال میده. امشب فهمیدم که ما چرا عذاب میکشیم. چون نمیخواییم عذاب بکشیم. ناراحتیم چون خوشحال نیستیم. فکر میکنیم روز بهتره و شب لذت نمیبریم. این یعنی دائما در حال ترجیح دادنیم. عدم خوشحالی هم یه حسه و باید به رسمیت بشناسیمش. همه چیز برای تجربه کردن ماست. اینجا، توی این دنیا قراره رشد کنیم. این دنیا واقعا ساز و کار پیچیدهای نداره و این ماییم که سخت و پیچیده میبینیمش. امروز به این فکر کردم که: چقدر از بودن توی این موقعیت فعلیم راضیام. چقدر همهچیز حال میده. چقدر همهچیز دقیقا منطبق شخصیت منه و برای باز هزار و پنجاه و هفتم به این نتیجه رسیدم که این زندگی اختصاصی منه و هیچوقت بودن در جایگاه دیگران حالم رو خوب نمیکنه. چه بسا من تحمل رنجهای دیگران رو نداشته باشم و هیچوقت نتونم اون رنجها رو به رسمیت بشناسم ولی الان، خودم رو، زندگیم رو، سختیهام رو، دردها و رنجهای عظیمام رو دوست دارم. بالاخره مال منان. تصمیم گرفتم یه روزی درباره همه رنجهام با دیگران حرف بزنم و بگم، هیچوقت رنجهای عجیبتون رو پنهان یا کتمان نکنید. اونها در برابر عظمت خدا و قدرت وجود شما واقعا هیچان. همین.
- ۲ نظر
- ۰۱ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۱:۳۶