آناء

در سرزمین نجوا و کلمه

آناء

در سرزمین نجوا و کلمه

سلام خوش آمدید

۴۸ مطلب با موضوع «حال استمراری» ثبت شده است

دویدن تا انتهای طلوع دوباره‌ی خورشید، تماشاکردن غروب، دست و پا زدن در دریای امید، تقلا کردن برای بارش دو قطره اشک، تاکسی‌درمی شدن لب‌خند، دست کشیدن از یک رؤیای روح‌بخش، هم‌قسم بودن با هموم، روییدن از میان سنگ، جاری بودن با شوق، راه رفتن در مه، فرارکردن از بی‌وفایی دنیا، عصبانی بودن از یک یا چند اتفاق، آغشته شدن به رنگ شب، دمیدن روح در قاموس مرگ، عبور کردن از خاطرات و سفرکردن به آنجا که حیات و رفق معنای دیگری دارد.

  • کادح

شاید خودمو توی رؤیاهام غرق کردم. شاید همه‌ی خوش‌حالی‌ها دروغ باشن. شاید همه‌ی این غم‌ها، برای دست‌ورزی ان. شاید من زنده نیستم. شاید هنوز زنده نشدم. شاید هیچ واقعیتی وجود نداره. شاید همه‌چیز یه خواب باشه. به هرحال من فکر میکردم اگه هزار دفعه تلاش کنم بالاخره رؤیاهام واقعی میشن و واقعیت، تغییر میکنه. فکر میکردم اگه هزار دفعه تلاش کنم، حجاب‌ها از پیش روی چشم‌هام کنار می‌رن.

ولی هنوز...!

  • کادح

از شدت استرس امتحانات و کارهام هرلحظه ممکنه به یه پازل هزار تیکه تبدیل شم. کاش یه راه تضمینی و سرعتی برای از بین بردن استرس بشر کشف می‌شد. 

  • ۱ نظر
  • ۱۶ خرداد ۰۲ ، ۰۲:۴۲
  • کادح
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۷ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۷:۴۵
  • کادح

دیشب؟ درس خوندم. جزوه نوشتم. بارون بارید. رعد و برق زد آسمون. تاریکی مطلق هر چند دقیقه‌ای یه‌بار تبدیل میشد به روشنایی محض. به ‌«یا مَنْ هُوَ أَضْحَکَ وَأَبْکَىٰ» فکر کردم و خواب رفتم. 

امروز؟ صبح شد. لیلا بیدارم کرد. ساعت رو بهم اشتباهی گفت و سبب خیر شد که من یه ساعت جلوتر از ساعت واقعی باشم. شکوفه‌های گیلاس رو سر کردم. فهمیدم چقدر «مشاوره» حالم رو خوب میکنه. استاد از انعکاس احساس و محتوا گفت. بخش ناشناخته‌ای از شخصیتم برام روشن شد. رویکردهای دیداری، شنیداری و احساسی رو یادگرفتم. یه پیام از «باسط الرزق» دریافت کردم و حالا دارم به صدای پالت گوش میدم. «تو را من چشم در راهم!»

  • ۰ نظر
  • ۰۶ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۳:۴۲
  • کادح
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۵ فروردين ۰۲ ، ۲۲:۰۳
  • کادح

سلام کادح. تعطیلات تموم شد رفیق. خوش‌گذشت. آروم‌ گذشت. به‌خیر گذشت. قشنگ گذشت. عادی گذشت. بی‌خاطره گذشت. با امید گذشت. آسون گذشت. شیرین گذشت. خیال‌انگیز گذشت و البته گاهی سخت گذشت. از اینجا به بعد دیگه تعطیل نیست. سفره‌ی دنی دنیا هنوز هم بازه، بالاغیرتاً دستت رو سمت‌ش دراز نکن. هر موقع هرچی خواستی به آسمون بگو. اجابت تو از سمت راه‌های مخفی و ناشناخته‌ و شگفت‌انگیز آسمون سریع‌تره تا از راه‌های تاریک و بن‌بست زمین. همین دیگه. شب بخیر.

  • ۱ نظر
  • ۱۵ فروردين ۰۲ ، ۰۰:۳۹
  • کادح

مثل موج‌های پریشان و رمیده از دریا، خودم را به ساحل‌ت میرسانم. امانم بده. 

  • ۰ نظر
  • ۱۴ فروردين ۰۲ ، ۱۵:۴۲
  • کادح

«بی‌خیالی» تنها کلمه‌ی نزدیک به این روزهای منه.

  • ۰ نظر
  • ۱۰ فروردين ۰۲ ، ۲۳:۳۸
  • کادح

.....................................................................................

.....................................................................................

.....................................................................................

.....................................................................................

خیلی بی‌حوصله‌ام. شب بخیر.

  • ۳ نظر
  • ۰۷ فروردين ۰۲ ، ۰۱:۳۶
  • کادح
آناء

آناء، لحظه‌ی متولد شدن من است. کرانه‌‌ای‌ست که جستجو می‌کنم، راهی‌ست که قدم زدن در آن را دوست دارم، هنگامه‌‌ای‌ست که آن را نفس می‌کشم و شاید دمی‌ باشد که روح از تنم خارج می‌شود.