آناء

در سرزمین نجوا و کلمه

آناء

در سرزمین نجوا و کلمه

سلام خوش آمدید

۳۵ مطلب با موضوع «انسان» ثبت شده است

همین حالا دسته‌ای از پرندگان؛ از میان قفسهٔ سینه‌ام به سمت آن قله‌های دور پرواز کردند. هوا پر شده از بال‌های معطر و صدای پروازهای شوق‌انگیز. من اما وقتی به تماشای عروج‌شان نشستم، دمی احساس کردم توی دلم خالی شده. شبیه وطنی که با رفتن ساکنانش غریب می‌شود. پس چشم‌هایم را به روی هم گذاشتم تا شوقِ پروازشان در رگ‌های سرخ تنم جان بگیرد. دل‌تنگی، با هرچه توان هلهله کند و اشک سرازیر شود. آنگاه بتوانم گام‌های بلندم را تا منتها إلیه اراده‌ی او بردارم و بال در بیاورم برای روزهایی که زمین‌گیری حکم محکومِ بشریت است. راستی مگر امید به زندگی همین امیدی نیست که به پرواز داریم؟

  • کادح

اگر گفتند این سکوت دلیل خلوت شماست،و تنهایی‌ ودیعه‌ایی‌ست به فرزند خلف آدم. اگر گفتند رسیدن حاصل رفتن است و انقطاع ابتدای مسیری‌ست که باید از آن عبور کنی. اگر سهراب‌وار گفتند «عبور باید کرد و همنورد افق‌های دور باید شد». اگر گفتند دیوانگی شرط رهایی‌ست و هرکه جنون نداشته باشد به لیلی نمیرسد. اگر گفتند دخترها به‌جای موهایشان رؤیا میبافند و شب‌هنگام به‌جای چشم بر هم گذاشتن؛ پلک بر هم میزنند و مآه را نگاه میکنند. اگر گفتند فراموشی جزء لاینفکِ حافظه‌ی آدمهاست و ماهی‌ها اسمشان به اشتباه در رفته. اگر گفتند صدای پای قلب، گفتمان حزینی ‌ست با صدای باران. اگر گفتند و نجات‌یافتگانِ تاریخ، کوله‌باری جز «امّید»نداشتند و ناامیدان منقرض شدگانند. اگر گفتند آپولون-الهه‌ی نور و روشنایی- در تاریکی هویدا میشود. اگر گفتند جان دادن اولین قدمِ انسان برای جان گرفتن است و بشارت باد بر تو که بالاخره یک‌روزِ قریب جان خواهی داد. اگر گفتند در پس هر دوری دیداری‌ست. اگر گفتند حُب او در جانت ریشه دوانده‌است و تو ه‌ی‌چ وقت نمی‌توانی ریشه‌های وجودت را خشک کنی. اگر گفتند بهار وصل، پاداش صبر بر هجران است. اگر گفتند فراق،بلای عشاق‌ است و رضای معشوق، اجرِ وصال. اگر گفتند کلمات اعجاز دارند. اگر گفتند عاشقی سهم شماست و اگر پرسیدند «أ لَستُ بِرَبِکم؟»

-بگویید «بلیٰ» و تصدیق کنید. بگویید و از هیچ‌چیز نترسید؛ ما از ازل بله گفتن را تمرین کرده‌ایم. فقط کافی‌ست بدانید: «أَنَ اللّه مَوْلاکم»

  • کادح

بنظرم کوتاه‌ترین، زیباترین و شکوهمندترین جمله‌ایی که بعداز مرگِ یک انسان میتوان از زبانِ دیگران شنید این است که بگویند: «او زندگی کرد» و به زنده بودن‌ش گواهی بدهند.

خوشا آنان که زندگی‌شان، توأمان با نفس‌کشیدن آرمان‌ها و باورهاست و خوشآ آنان که مرگشان؛ زندگان را تکان میدهد و رختِ تعلق را از تنِ دنیایی‌ها در می‌آورد...همین!

  • ۰ نظر
  • ۰۲ شهریور ۰۰ ، ۱۱:۴۳
  • کادح
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۴ مرداد ۰۰ ، ۱۲:۵۷
  • کادح

رسمش این بود که هرگاه امید از قلب، نور از چشم‌ها و رمق از پاهایمان رفت؛تنها نام او را صدا بزنیم و به سویش از همه‌ی هیچ‌ها بگریزیم یا اینکه به یک گوشه‌ای پناه ببریم و آن‌قدر در خیالِ خود با او درنگ کنیم تا ما را به آغوش بکشد و در پناهش آرام بگیریم. رسمش این بود اما نمیدانم انسان را چه میشود که پناه نمی‌برد؟ حال آنکه او پناهگاهِ خوشبختی‌ست...

  • ۰ نظر
  • ۱۶ مرداد ۰۰ ، ۰۱:۱۹
  • کادح
آناء

آناء، لحظه‌ی متولد شدن من است. کرانه‌‌ای‌ست که جستجو می‌کنم، راهی‌ست که قدم زدن در آن را دوست دارم، هنگامه‌‌ای‌ست که آن را نفس می‌کشم و شاید دمی‌ باشد که روح از تنم خارج می‌شود.