آناء

در سرزمین نجوا و کلمه

آناء

در سرزمین نجوا و کلمه

سلام خوش آمدید

۲۸ مطلب با موضوع «برای کادح» ثبت شده است

کادح!
سهم من از این روزها اشک‌هایی‌ست که بر من نازل نمی‌شوند و در چشمم موج سواری می‌کنند. و سهم تو از هرروز؟ خنده‌هایی‌ست که بر لب‌ت می‌نشینند. سهم هردوی ما یکی‌ست عزیزدلم. تو لب‌خندِ متولد شده‌ی منی و من اشکِ پرتلاطمِ نازل نشده‌ی تو. خوب است. دیگر از زندگی چه می‌خواهم اگر قلب‌ت به رضایت بتپد؟ چه می‌خواهم اگر ذره ذره کدح تو در  قفسه‌ی سینه‌ام منتشر شود و دردهایم همهمه کنند. چه می‌خواهم از این دنیای غریب، اگر تو آشنای من باشی. چه می‌خواهم جز تو. جز آنکه در سر سودای رسیدن‌ت را داشته باشم، چه می‌خواهم جز تمنای آرزویی که تو داری. چه می‌خواهم از زندگی جز ...؟ آه.

  • ۱۲ تیر ۰۱ ، ۱۳:۳۴
  • کادح

...

.......................................................
.......................................................
.......................................................
‌نمی‌توانم از میزان اشتیاقی که در رگ‌های قلب‌م جاری‌ست برایت بنویسم. نمی‌توانم تحیّر روزهایم را برایت تشریح کنم. نمی‌توانم از آغوش‌های عمیق و از دست‌های درهم تنیده مثل ریشه‌های یک درخت چنار برنا برایت بگویم. نمی‌توانم موج اشک‌هایم را برایت جاری کنم و صدای قهقهه‌ی دوستانم را به گوشهایت برسانم. نمی‌توانم بگویم تا چه میزان دلم تنگ است. نمیتوانم آن سه‌‌خط اول را برایت کلمه کنم. نمی‌توانم برایت اعتراف کنم که شناخت خلیفه‌های خدا چه احساس شگفتی دارد. نمی‌توانم بگویم تماشای نوری که دارم، چقدر روح‌بخش است. نمی‌توانم برایت رج به رج غم‌هایم را ببافم تا دست‌رنج مرا به تن کنی. نمی‌توانم یک جام از دردی که به ذوق می ناب میکشم را با تو تقسیم کنم. نمی‌توانم بگویم خسته‌‌ام. نمی‌توانم به رفتارهای مختلف، نگاه‌های معنادار، لب‌خندهای آرام، اشک‌های حیران، تو را سوق بدهم. نمی‌توانم سینه‌ام را مثل نیل بشکافم تا ببینی سلول سلول آن از شوق ساخته شده. نمی‌توانم کادح و نمی‌دانی، نمی‌دانی چقدر و با چه کیفیتی کدحِ تورا دوست دارم و رسیدنت را آرزو می‌کنم. عمیق، ممتد، بی‌وقفه، پایدار:)

  • کادح

آن مرگِ شریف که اعتبارش از زنده بودن بیشتر است و حیات‌بخش است، بین کدام دقیقه و در نفَس کدام تصمیمِ ما خوابیده؛ کادح؟ من آن مرگِ شیرینِ احیاء‌بخشِ مؤثرِ بشارت‌دهنده را آرزو دارم.

  • ۰ نظر
  • ۲۴ خرداد ۰۱ ، ۱۳:۲۵
  • کادح

به دیدار اتفاقی با یک دوست نیازمندم؛ کادح. به اینکه یک نفر باشه که از رسم دنیای غریب‌ها هیچ‌چیز ندونه و من همه‌چیز رو با جزیئات کامل براش تعریف کنم. به کسی نیاز دارم که حوصله کنه، منو بشنوه و نظر واقع‌بینانه داشته باشه. به کسی نیاز دارم که مربی باشه. رفیق باشه. شاعر باشه و هربار که موعد غصه خوردن رسید، یک آبنبات چوبی بذاره کف دستم و بگه، «غصه نخور دیوونه، کی دیده غم بمونه؟» به یه نفر نیاز دارم که باهاش از تهِ دل بخندم و به اندازه اقیانوس اطلس باهاش اشک بریزم. نیاز دارم به کسی که ستاره‌شناس و منجّم باشه و برام از عظمت و شگفتی آسمون بگه. به کسی نیاز دارم که برام زیباترین تجربه‌های زیسته رو ردیف کنه و بگه بیا باهم انجام‌شون بدیم. به یه نفر نیاز دارم که بدونه از زندگی چی می‌خواد و رسالتش توی این دنیا چیه. یه نفر که بتونه پرواز کنه. یه نفر که با دیدن اوج گرفتناش از شدت اشتیاق دوتا بال روی شونه‌هام سبز شه. با شنیدن صداش، قلبم گرم شه. با نگاه کردن بهش، همه‌ی وجودم غرق شعف شه. به کسی نیاز دارم که باهاش به تشریح قلب‌م مشغول شم. نیاز دارم به کسی که دلم براش تنگ شده.

  • ۲ نظر
  • ۲۲ خرداد ۰۱ ، ۲۱:۴۵
  • کادح

ما آدم‌ها به یک دنیا آمده‌ایم اما در دنیاهای متفاوتی زندگی می‌کنیم کادح! گاهی احساس میکنم بین دنیاهایمان هزار سال نوری فاصله‌ست. همین قدر دور. و گاهی گمان می‌کنم فاصله‌ام با کسی به اندازه یک آغوش است. همین‌قدر نزدیک. 
این حس غریب را برایت شرح دادم که بگویم؛درست است در دنیای نسبی ما قرب و بعد معنا دارد اما فاصله، فاصله‌ست. چه یک سانتی‌متر باشد چه هزار کیلومتر! مهم این است مقیاس زمینی فاصله‌ها مدام تغییر میکند و هیچ‌چیز ثابت نیست. یعنی شاید اگر امروز کسی سر به شانه‌ی تو گذاشت و باران بارید؛ فردا هزار کیلومتر دورتر از تو سر به شانه‌ی دیگری بگذاردو برعکس. آنکه از تو هزار سال دور است ممکن است هر آیینه خودش را خسته به آغوش تو برساند و سرش را روی سینه‌ات بگذارد و بگوید آه. بالاخره همه‌چیز ممکن است. پس می‌خواهم آمادگی‌اش را داشته باشی. می‌خواهم فاصله‌هایت را بشناسی. می‌خواهم به هیچ فاصله‌ی نزدیکی دل نبندی و از هیچ فاصله‌ی دوری نا امید نشوی. می‌خواهم فاصله‌ها را باور نکنی. می‌خواهم از هیچ فاصله‌ای مغموم نشوی. فاصله‌ی حقیقی تو در جغرافیای قلبت سنجیده می‌شود. اگر دور یافتی‌اش بدان که دور است و هرگز نزدیک نمی‌شود و اگر قریب دانستی‌اش بدان که هرچقدر هم دور باشد یک روز سر به روی سینه‌ی تو میگذارد. بدان مهندس تمام فاصله‌های روی زمین؛ انسان‌های همین سیاره‌اند. روزی کنار تو. روزی دور از تو. این قانون دنیاست و محبوب و مجنون نمیشناسد؛ پس یقین داشته باش مدبر تمام لحظات تو خدایی‌ست که می‌تواند آنچه دور است را نزدیک کند و آنچه نزدیک‌ است از تو دور کند. پس هرچه تدبیر شود، خوش است:)

  • ۰ نظر
  • ۰۹ فروردين ۰۱ ، ۱۱:۴۴
  • کادح

ما آدم‌ها به یک دنیا آمده‌ایم اما در دنیاهای متفاوتی زیست می‌کنیم کادح! گاهی احساس میکنم بین دنیاهایمان هزار سال نوری فاصله‌ست. همین قدر دور. و گاهی گمان می‌کنم فاصله‌ام با کسی به اندازه یک آغوش است. همین‌قدر نزدیک. 

این حس غریب را برایت شرح دادم که بگویم؛درست است در دنیای نسبی ما قرب و بعد معنا دارد اما فاصله، فاصله‌ست. چه یک سانتی‌متر باشد چه هزار کیلومتر! مهم این است مقیاس زمینی فاصله‌ها مدام تغییر میکند و هیچ‌چیز ثابت نیست. یعنی شاید اگر امروز کسی سر به شانه‌ی تو گذاشت و باران بارید؛ فردا هزار کیلومتر دورتر از تو سر به شانه‌ی دیگری بگذاردو برعکس. آنکه از تو هزار سال دور است ممکن است هر آیینه خودش را خسته به آغوش تو برساند و سرش را روی سینه‌ات بگذارد و بگوید آه. بالاخره همه‌چیز ممکن است. پس می‌خواهم آمادگی‌اش را داشته باشی. می‌خواهم فاصله‌هایت را بشناسی. می‌خواهم به هیچ فاصله‌ی نزدیکی دل نبندی و از هیچ فاصله‌ی دوری نا امید نشوی. می‌خواهم فاصله‌ها را باور نکنی. می‌خواهم از هیچ فاصله‌ای مغموم نشوی. فاصله‌ی حقیقی تو در جغرافیای قلبت سنجیده می‌شود. اگر دور یافتی‌اش مطمئن باش که دور است و هرگز نزدیک نمی‌شود و اگر قریب دانستی‌اش شک نکن که هرچقدر هم دور باشد یک روز سر به روی سینه‌ی تو میگذارد. می‌خواهم که بدانی مهندس تمام فاصله‌های روی زمین؛ انسان‌های همین سیاره‌اند. روزی کنار تو. روزی دور از تو. این قانون دنیاست و محبوب و مجنون نمیشناسد اما یقین داشته باش مدبر تمام لحظات تو خدایی‌ست که می‌تواند آنچه دور است را با رحمت‌ش به تو نزدیک کند و آنچه نزدیک‌ است را با حکمت‌ش از تو دور کند. پس هرچه تدبیر شود، خوش است...

  • کادح

کادحِ عزیزم! گاهی دلم می‌خواد در پی دمِ نفس‌هایم هیچ بازدمی وجود نداشته باشد. یعنی دلم می‌خواهد همه‌چیز در همان دم، متوقف شود. همه‌چیز! اما نگران نباش. فورا پشیمان می‌شوم؛ چون یادم می‌آید برای زیستن هنوز می‌توانم بهانه‌ای داشته باشم و چه بهانه‌ای زیبا‌تر از مژده‌ای که به تو داده‌اند. یعنی همان «الی ربک» منحصر به تو برایم کافی‌ست تا زندگی را با هرچه خستگی همواره ادامه دهم. میدانی کادح!فکر کردن به اینکه حرکتت به سمتِ ابدیت باشد خیلی زیباست. فکر کردن به اینکه خدا حساب تمام ذرات«کَدحِ»‌ تو را را دارد آرامم می‌کند. فکر کردن به تو مرا قوی می‌کند. فکر کردن به تو، به من جرأت زیستن می‌دهد. فکر کردن به تو مرا جاری می‌کند و قلب‌م مملؤ از اشتیاق می‌شود. پس با من بمان و هرگز از من جدا نشو! کنون که یافتمت هرگز مرا رها نکن...

  • ۱۴ دی ۰۰ ، ۰۶:۵۶
  • کادح

از «دل‌ت‌ن‌گ‌ی»‌هایت شکایت نکن کادح. «دل‌ت‌ن‌گ‌ی‌» آنقدر هم که فکرش را می‌کنی سیاه نیست. نور دارد. زیبایی دارد. معطر است. خوش‌نشین است. اصلا بیا و در طلوع فجر آنگاه که سینه‌ آسمان شکافته می‌شود دست خود را بر روی شمال غربی تن‌ت بگذار و به آن سلام کن و لطفا در عمیق‌ترین حالت ممکن دل‌تنگی‌ات را به آغوش بگیر. چونان آشنایی که در روزگار غریب به تو پناه آورده یا چونان مرده‌‌ای که از سفر مرگ بازگشته. قلمروی قلبت و رگ‌های تنیده‌شده‌ی دور آن را با لب‌خند رضایت در اختیارش بگذار. به دلتنگی اجازه بده سیطره‌اش را در سینه‌ات گسترده کند و در نهایت از تو درخواست میکنم با سوء استفاده از پاییز اینقدر بی‌تابی نکنی. این بی‌تابی‌هایت دارد برایم گران تمام می‌شود. سعه‌ی صدر داشته باش و باور کن دل‌تنگی تذکره‌ی اندوهگینان است. باورکن عزیزدلم. باورکن...

  • کادح
آناء

آناء، لحظه‌ی متولد شدن من است. کرانه‌‌ای‌ست که جستجو می‌کنم، راهی‌ست که قدم زدن در آن را دوست دارم، هنگامه‌‌ای‌ست که آن را نفس می‌کشم و شاید دمی‌ باشد که روح از تنم خارج می‌شود.