آناء

در سرزمین نجوا و کلمه

آناء

در سرزمین نجوا و کلمه

سلام خوش آمدید

۹ مطلب در دی ۱۴۰۳ ثبت شده است

دوست دارم تسلی‌بخش باشم. برای خودم، برای هرآنکسی که دوستش دارم و دوستم دارد. برای بنده‌های خدا. بنظرم تسلی‌بخشی صفت جامعی‌ست؛ برتر از آگاه بودن و دل‌آرام بودن و مؤمن بودن. کد نهایی انسان بودن است انگار. حالا چه کسی میتواند ادعا کند تسلی‌بخش است؟ هیچ‌کس به جز آنکه در دستان گرمش معجزه‌ای نهفته است. تسلا دادن، از کسی برمی‌آید که خود معدن رحمت و نور باشد مرهم‌دار زخم‌های تسکین‌نیافته. صفت خداست و انسان کامل و آنکس که رنگی از حقیقت دارد. کاش تسلی‌بخش بودم، منظورم این است که کاش آرامش و اطمینان در دلم موج میزد و آشوب نبودم و قابلیت اعطای آرامش و امید و یقین را به دیگران را داشتم؛ یعنی که کاش مؤمن بودم.


گاهی گمان می‌کنم محبت مرهم است، فقط گاهی.
  • کادح
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۶ دی ۰۳ ، ۲۰:۵۲
  • کادح

امروز رفتم سر کلاس دکتری، اگر چه فارغ‌التحصیل کارشناسی‌ام و بین من و ارشد فاصله از زمین تا آسمونه. استاد دعوتم کرده بود، یعنی بهم پیشنهاد داد. منم به شوق فهمیدن، پیشنهادش رو قبول کردم.‌ کلاس خوبی بود، دو‌نفر از دانشجوهای دکتری شاخص‌های جهانی رو در ۲۰۲۴ داشتن تحلیل و ارائه می‌کردن. چیزای جدیدی یاد گرفتم. حتی این بار وارد گفتگو شدم. شما میدونستید هویت ایرانی اسلامی‌ای که به طرق مختلف گفتمانش رو داریم، اصلا شاخص جهانی نداره؟ منم نمیدونستم. محل سؤالم همین بود. استاد جوابم رو داد، روشن شدم. در پایان یک جمله از کلاس توجه‌م رو جلب کرد: «علم یعنی یافتن زبان مشترک و داشتن تعاریف متعدد.»

  • کادح

مرا به آن روزهایی ببر که اشک شوق از چشمانم جاری‌ست و نه اشک آغشته به غم. مرا به روزهای بلاتکلیفی میان گریه و خنده ببر. به آن روزهایی که قلب‌م از تپش‌های گاه و بی‌گاه رهیده باشد. به روزهای که دلتنگی‌ام را اجابت کرده‌ای و روحم را به نسیم خنکی نوازش داده‌ای.

  • کادح
پر از کلمه‌ام. درباره‌ی تمام احوالاتی که تجربه می‌کنم. درباره‌ی غم، شادی، استیصال، نگرانی، آشفتگی، سرگردانی، محبت... ساعت‌ها حرف زدن دلم می‌خواهد. درباره‌ی خودم، درباره‌ی آدم‌هایی که دوست‌شان دارم، درباره‌ی دنیا، درباره‌ی بودن، درباره‌ی راه، رفیق، زندگی. پر از کلمه‌ام اما یارای گفتنم نیست. پس ای خدای عزیز... لطفا فردا که به ملاقاتت آمدم، از پس خستگی‌های طولانی برایم چای بریز و بنشین تا باهم گفتگو کنیم. به ضیافتی دونفره مهمانم کن و لطفا امروز، در آغوشم بگیر تا بسیار اشک بریزم که اشک سریع‌ترین و اصیل‌ترین و حقیقی‌ترین واکنش انسان در شادی، در شوق و در غم است.
  • کادح

آدم‌ها در لحظات سخت‌ زندگی‌شان آرزوی مرگ می‌کنند، آرزوی نیستی. شبیه مریم سلام‌الله‌علیها که فرمود: «یا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هَٰذَا» انگار رنج‌های چاره ناپذیر را مرگ چاره است و باعث فراموشی. برای همین، هربار در هنگام مرور این جمله اشک‌هایم جاری می‌شود. غم‌ش می‌چکد بر پرده‌ی روحم اما وقتی فقط به اندازه‌ی یک نفس و یک آیه، صبر می‌کنم،؛ آرام می‌شوم. خدا پس از این جمله، مریم را در آغوش مهربانش فشرده و نه تنها دلداری‌اش داده: «أَلَّا تَحْزَنِی» که جویبار زلال را پیش پایش جاری کرده است: «قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیًّا» و سپس کلمه‌ی خود را به دستان مریم سپرده تا دو چشم کوچک مسیح علیه‌السلام به روی مادرش پلک زدن را آغاز کند. 


گاهی با خود گمان می‌کنم همه‌ی ما مریمِ خداوندیم. نذر همسر عمران، خلیفه‌ی امیدوار به رخ‌دادهای مبارک و مبتلاء به امتحانات عجیب، حامل کلمه‌ی خدا بر روی زمین و وارث رنج‌های عظیم‌ و صبرهای آغشته به لعل، برای به ثمر نشستن معجزه‌های حیرت‌آور. 

  • کادح

امروز استاد می‌گفت: عاقبت همه‌چیز مهمه بچه‌ها. ازش پرسیدیم چطور یه عاقبت قشنگ داشته باشیم توی همه‌چیز و بابتش مطمئن باشیم؟ گفت: راهکارش رو حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها گفتن. گفتیم چی؟ گفت خالص عبادت کنید. خالصانه دوستی کنید. خالص درس بخونید. خالص ازدواج کنید. خالص محبت کنید. خالص...


و دوباره به بحث قبلی برگشت. من اما توی ذهنم داشتم ابعاد خالص بودن رو کشف می‌کردم. خودم رو ورق می‌زدم، آدم‌ها و اتفاقات و عواقب تجربیاتم رو مرور می‌کردم. جالب بود؛ همه‌ی تجربیات خالصانه‌ام مبارک و جاری‌ان هنوز هم و تجربیات ناخالص‌ام، یه روز، یه‌جایی تموم شدن. حالا یه ملاک خوب دارم که هم خودم رو بسنجم و هم باهاش بتونم نسبتم با دیگران رو مشخص کنم. آخ‌عیش. شما هم از این کلام نورانی استفاده کنید و از عاقبت خوب‌‌تون لذت ببرید.


  • «مَنْ أصْعَدَ إلی اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، أهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ أفْضَلَ مَصْلَحَتِهِ» هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحت‌ها و برکات خود را برای او تقدیر می نماید.
  • کادح

گاهی سراسر وجودم، یک آه میشه. همین‌قدر سبک و رها. توی این لحظات دوست دارم نفَس باشم و کشیده بشم و توی هوا؛ دود شم و تمام. این حس رو در همه حالات تجربه کردم. همین نفس بودن، آه بودن و شوق به رها شدن. شاید فکر کنید فقط آدم‌های غمگین آه می‌کشن، این اشتباهه.  مگه تا حالا دیدید فقط آدم‌های خوش‌حال نفس بکشن؟ قطعا نه. نفس کشیدن عمل طبیعی و غیرارادی هر انسانیه. بگذریم نمی‌خوام از وجه افتراق و وجه تشابه آه و نفس بگم. حرفم اینه که آه روحم رو آزاد میکنه، رها می‌شم و این خیلی دل‌خواهه. من عاشق رهایی‌ام، عاشق پرواز، عاشق خروج، عاشق عروج. این تجربه به ساده‌ترین شکل ممکن با اسم اعظم خدا برای من اتفاق میفته. پس در هر حالتی، در شادی، در امیدواری، در استیصال ... من آه می‌کشم، اوج می‌گیرم، زنده می‌شم.

  • کادح

به حسنین گفتم: دوستت دارم. خندید. یعنی انگار معنای جمله رو فهمید و فاتحانه لبخند زد. بهش گفتم یادت میمونه؟ قول بده یادت نره اما دیگه جوابمو نداد. یعنی ممکنه یادش بره. جالبه که اطلاع از فراموشی این خلیفه کوچک ذره‌ای از محبتم رو بهش کم نکرد. 


به خدا فکر می‌کنم‌ که هنگامه خلقتم در من دمید و روحش رو بهم هدیه داد و احتمالا زمزمه کرد: دوستت دارم انسان و من فاتحانه لبخند زدم و بال درآوردم. حالا سالهاست که خدا دوستم داره و من فکر میکنم فقط به اندازه چند روز حساب کردم روی دوست داشتنش. به محبت خدا که فکر میکنم گریه‌ام میگیره. خدا اولین معشوقیه که بهش بی‌توجهی کردیم.

  • کادح
آناء

آناء، لحظه‌ی متولد شدن من است. کرانه‌‌ای‌ست که جستجو می‌کنم، راهی‌ست که قدم زدن در آن را دوست دارم، هنگامه‌‌ای‌ست که آن را نفس می‌کشم و شاید دمی‌ باشد که روح از تنم خارج می‌شود.