« ؛ »

در سرزمین نجوا و کلمه

« ؛ »

در سرزمین نجوا و کلمه

سلام خوش آمدید

برداً و سلاماً

چهارشنبه, ۱۳ مرداد ۱۴۰۰، ۰۳:۴۴ ق.ظ

چه چیزی از قلب انسان قوی‌تر است که بارها و بارها به خود میلرزد، و آتش از درونش فوران میکند اما باز هم میتپد! مگر آتش عصیان‌گر نبود؟ مگر سوزاننده نیست؟چه اتفاقی برای‌ قلبِ اشرفِ مخلوقات می‌افتد که ساعتی بر او نمیگذرد مگر اینکه به ابتلائی دچار شود. ابتلاء، ابتلاء است. مثلا قلبی به ناچار ، دچارِ یک چیز، یک نفر،یک نگاه،یه حرف،یک اتفاق،یک درد،یک ترس،یک حضور،یک تردید میشود؛چه چیز از قلب انسان قوی‌تراست که باوعده‌ی صبر،خونِ دلش لعل میشود؟چه چیز میتواند با هزار تکه شدن منزلگاه محبوب شود؟ آنچه درونِ سمت چپ سینه‌‌ی انسان میتپد چیست، که نمی‌ایستد و مصرّانه جریان خون را پمپاژ میکند و حکم انسان در آن معنا ندارد؟ من نمیدانم قلب چیست و چگونه حیات در آن نفس میکشد اما میخواهم بگویم خوش به‌حالِ قلب‌هایی که «عند ملیکِ مقتدر» آرام گرفته‌اند. خوش‌ به حالِ قلب‌هایی که زلال و شفاف‌اند. خوش به حالِ قلب‌هایی که تپیدن را انکار نمیکنند. خوش به حال قلب‌هایی که پشتِ عقل، پنهان نمیشوند. خوش به حالِ قلب‌هایی،که در یک سینه نمیتپند؛ همان‌ها که وسعتشان به اندازه در آغوش گرفتن قلب‌های دیگر است. خوش‌ به حالِ قلب‌های راضی و غرق در نعمتِ حُب. خوش به‌حال قلب‌هایی که می‌سوزند اما حضورشان گلستانِ بنی‌آدم است. خوش به حال قلب‌های شکسته اما التیام بخش. خوش به حالِ قلب‌های مطمئن به بارقه‌های نور و امید. حیات و لبخندِ ابدی گوارای این قلب‌های سلیم...

  • ۰۰/۰۵/۱۳
  • کادح

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

در جهانی که با گریستن آغاز میشود و با گریستن پایان میابد، پیامبری را شناختم که معجزه‌اش کلمه بود و «امید و لبخند» را برایم تلاوت کرد. از آن پس من به سلسلهٔ امیّد اقتدا کرده‌ام،طلوعِ فجر را دوست دارم و اینجا کلماتم را به امانت میگذارم...

مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات