بدون تو آیا امید هست از تپیدن قلبم گلی دوباره بروید؟ نمیدانم و شاید. اما یک روز به همهی رنجهای مشترکمان میخندیم. یک روز بالاخره غمهامان نقل و نبات میشوند. یک روز حزنم را قاب میگیرم. یک روز در پیشگاه خدا ذرات صبرمان شمرده شده و گره به گره انتظارمان را حساب میکنند. یک روز شیشهی عمرم شکسته میشود و کدح، همچون اکسیری در فضا پخش میشود و من نفسهای به شمارش افتادهام را نظاره خواهم کرد. یک روز میخندیم. یک روز آنقدر میخندیم که همهی این روزها از یادمان برود. یک روز ارواح مشتاق و مهجور ما در پیشگاه آن شهید و خانوادهی باکرامتش خواهند افتاد. آن روز شیرین، از رگ گردن به من و تو نزدیکتر است.
- ۱ نظر
- ۳۱ خرداد ۰۲ ، ۰۱:۳۶