« ؛ »

در سرزمین نجوا و کلمه

« ؛ »

در سرزمین نجوا و کلمه

سلام خوش آمدید

کادح

شنبه, ۲۴ مهر ۱۴۰۰، ۱۰:۱۷ ب.ظ

خب:) اگر میبینی سکوت اختیار کردم؛گمان نکن حرفی ندارم و کاری نمیکنم. روزهایم هنوز هم شلوغ‌اند کادح و ابرهای پراکنده‌ی دلم هنوز هم احتمال بارش دارند. همه‌ی وجودم تحت سیطره‌ی رعد و برقِ خفیف است و بند بند وجودم از هم گسسته شده. من هنوز هم خسته‌ام کادح جآن و نمیدانم این خستگی تا کِی‌ و کجا ادامه دارد. امروز قسمتی از خستگی‌ام را با آبِ سرداب‌ش سرکشیدم. من خیلی وقت‌ است که یک دل سیر نخوابیده‌ام. خیلی وقت است که آرامش را در سینه‌ام احساس نکرده‌ام. من خیلی وقت است که بی‌توقف در مسیر درحال دویدنم و به مقصد نمیرسم. من خیلی وقت است که تهی شده‌ام و خلأ درونم پر نمیشود. من خیلی وقت است که مثل ابر بهار نباریده‌ام. خیلی‌وقت است ی‌ دل سیر برای هیچ‌کس؛مطلقا هیچ‌کس،هیچ حرفی نزده‌ام. خیلی وقت‌ است در دلم کسی یا چیزی را آرزو نکردم. مرا تعجب نگاه نکن کادح فقط تنها آرزوی باقی‌مانده‌ام را به من پس‌بده. دعا کن به من بازگردد.

من واقعا خیلی وقت است که نمیدانم کجای این شبِ هجرانم! دعا کن. دعای کلمات مستجاب است:)

  • ۰۰/۰۷/۲۴
  • کادح

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

در جهانی که با گریستن آغاز میشود و با گریستن پایان میابد، پیامبری را شناختم که معجزه‌اش کلمه بود و «امید و لبخند» را برایم تلاوت کرد. از آن پس من به سلسلهٔ امیّد اقتدا کرده‌ام،طلوعِ فجر را دوست دارم و اینجا کلماتم را به امانت میگذارم...

مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات