« ؛ »

در سرزمین نجوا و کلمه

« ؛ »

در سرزمین نجوا و کلمه

سلام خوش آمدید

مسیحای من.

دوشنبه, ۹ مرداد ۱۴۰۲، ۰۲:۵۲ ب.ظ

اگر دعای مستجابی داشتم از خدا می‌خواستم روحم را با تو به وحدت برساند و آن‌چنان شبیه تو شوم که از من، هیچ‌چیز نماند، جز کلمه‌ی کوتاهی به نام وُدّ. از او می‌خواستم روح تو را در من بدمد و زنده‌ام کند به دم مسیحایی‌ات و محبتم‌ را برای همیشه در قلبت نگه‌دارد. اگر دعای مستجابی داشتم فقط نور حضور تو را آرزو می‌کردم. فقط می‌خواستم برای تو و با تو باشم. فقط می‌خواستم به من افتخار کنی و معتمدت شوم. فقط می‌خواستم قلبم مسلمان و وفادار به تو باشد و قلبت مملؤ از لب‌خند رضایت به من. کاش دعای مستجابی داشتم...

  • ۰۲/۰۵/۰۹
  • کادح

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

در جهانی که با گریستن آغاز میشود و با گریستن پایان میابد، پیامبری را شناختم که معجزه‌اش کلمه بود و «امید و لبخند» را برایم تلاوت کرد. از آن پس من به سلسلهٔ امیّد اقتدا کرده‌ام،طلوعِ فجر را دوست دارم و اینجا کلماتم را به امانت میگذارم...

مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات