از میان آرزوها.
من همیشه از آدمها آرزوهایشان را میپرسم و همیشه همهی آنها در واکنشی واحد دمی درنگ میکنند؛ سپس انگار که برای لحظهای هم که شده میخواهند در مهِ خواستههایشان به سراغ دورترین أملشان بروند؛ نفس عمیقی میکشند و همزمان که چشمانشان برق میزند، آرزویشان را میگویند. من هم به تعداد جوابهایی که شنیدهام، به این سوال فکر کردهام و اگر تو از آرزویم بپرسی بیدرنگ و به گواه نفسهایم میگویم: «گشایش». آرزو و خواست قلبی من گشایش است. گشایش برای انسان، قلبها، زبانها، ذهنها، دستها، چشمها، درها، پنجرهها، آسمانها. کاش روزی در کنار تو تحقق آرزویم را ببینم کادح. راستی آرزوی تو چه بود؟
- ۰۱/۰۶/۰۶
سلام.
از بچگی دوست داشتم بفهمم. فهمیدن بزرگترین آرزوم بود. و هست. فهم کلیت وجود... خودم... خدا... و بعد آرزوهای دیگر داشتن و معتقدم پیش رفتن (آرزو داشتن) بدون فهمیدن اشتباهه.