« ؛ »

در سرزمین نجوا و کلمه

« ؛ »

در سرزمین نجوا و کلمه

سلام خوش آمدید

و یستبشرون.

چهارشنبه, ۳۱ خرداد ۱۴۰۲، ۰۱:۳۶ ق.ظ

بدون تو آیا امید هست از تپیدن قلب‌م گلی دوباره بروید؟ نمیدانم و شاید. اما یک روز به همه‌ی رنج‌های مشترک‌مان میخندیم. یک روز بالاخره‌ غم‌هامان نقل و نبات می‌شوند. یک روز حزنم را قاب میگیرم. یک روز در پیشگاه خدا ذرات صبرمان شمرده شده و گره به گره انتظارمان را حساب می‌کنند. یک روز شیشه‌ی عمرم شکسته میشود و کدح، همچون اکسیری در فضا پخش میشود و من نفس‌های به شمارش افتاده‌ام را نظاره خواهم کرد. یک روز می‌خندیم. یک روز آنقدر می‌خندیم که همه‌ی این روزها از یادمان برود. یک روز ارواح مشتاق و مهجور ما در پیشگاه آن شهید و خانواده‌ی باکرامت‌ش خواهند افتاد. آن روز شیرین، از رگ گردن به من و تو نزدیک‌تر است. 

  • ۰۲/۰۳/۳۱
  • کادح

نظرات (۱)

یک روز...

یک روز می بینمت

شاید توی آی سی یو 

شاید پشت خاکریز

شاید سر کلاس درس

شاید پشت پیشخوان آشپزخانه

پاسخ:
امید، سرمایه‌ی خوبی برای آدم‌هاست.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

در جهانی که با گریستن آغاز میشود و با گریستن پایان میابد، پیامبری را شناختم که معجزه‌اش کلمه بود و «امید و لبخند» را برایم تلاوت کرد. از آن پس من به سلسلهٔ امیّد اقتدا کرده‌ام،طلوعِ فجر را دوست دارم و اینجا کلماتم را به امانت میگذارم...

مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات