« ؛ »

در سرزمین نجوا و کلمه

« ؛ »

در سرزمین نجوا و کلمه

سلام خوش آمدید

منتهای من.

جمعه, ۱۶ تیر ۱۴۰۲، ۰۴:۴۸ ب.ظ

دوستت دارم. از پدر برام تکیه‌گاه تر، از مادر بهم مهربون‌تر و از خودم برام عزیزتری. در تاریکی‌های عالم زر بودم، که محبت تو در قلب‌م طلوع کرد و سراسر وجودم گرم شد. حیات من به حالتی رسیده بود که شور و شوقی برای آغاز نداشت؛ پس شور و شوق‌ش رو از محبت تو که در روحم ساکن بود، وام گرفت. اونجا بود که قبل از جریان خون در شریان‌های اصلی تنم، محبت تو در قلبم پمپاژ شد. حیات بر من دمیده شد. چشم باز کردم و جهان تاریکم، روشن شد. تو آغازم کردی. تو ابتدا و انتهای امید و آرزوی منی. تو منتهای دار و ندار من در همه‌ی عوالمی. تو واقعی‌ترین رؤیایی هستی که می‌تونم تصورت کنم، زیباترین حُبی هستی که می‌تونم قلبم و همه‌ی قلب‌های جهان رو بهش دعوت کنم و حقیقی‌ترین ایمانی هستی که می‌تونم بهت مؤمن باشم. تو شادی و سرور منی در لحظات جان‌کاه و سخت. شوق و اشتیاق منی برای رفتن و رسیدن حضرت امیر...

  • ۰۲/۰۴/۱۶
  • کادح

نظرات (۱)

 تو واقعی‌ترین رؤیایی هستی که می‌تونم تصورت کنم، زیباترین حُبی هستی که می‌تونم قلبم و همه‌ی قلب‌های جهان رو بهش دعوت کنم و حقیقی‌ترین ایمانی هستی که می‌تونم بهت مؤمن باشم. 

پاسخ:
:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

در جهانی که با گریستن آغاز میشود و با گریستن پایان میابد، پیامبری را شناختم که معجزه‌اش کلمه بود و «امید و لبخند» را برایم تلاوت کرد. از آن پس من به سلسلهٔ امیّد اقتدا کرده‌ام،طلوعِ فجر را دوست دارم و اینجا کلماتم را به امانت میگذارم...

مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات