یک ماجرا.
يكشنبه, ۱ مرداد ۱۴۰۲، ۰۵:۲۲ ب.ظ
من که میدونم. تهش که ازت پرسیدن، ماجرای بندههات رو. برمیگردی بهشون میگی:«فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ». تو جز این دلت نمیاد جملهی دیگهای بگی. مگه نه؟ میشه ماجرای منو هم برای دیگران تعریف کنی؟ همینقدر مجیب، همینقدر جالب و شگفتانگیز...
- ۰۲/۰۵/۰۱