« ؛ »

در سرزمین نجوا و کلمه

« ؛ »

در سرزمین نجوا و کلمه

سلام خوش آمدید

وطنم تویی.

دوشنبه, ۹ مرداد ۱۴۰۲، ۰۲:۴۰ ب.ظ

غربت روح مرا هیچ‌کس وطن نمی‌شود. آلام‌م را هیچ‌کس تسکین نمی‌دهد. تنهایی‌ام را هیچ‌کس به آغوش نمی‌گیرد. انکسار قلبم را هیچ‌کس وصله نمی‌زند و پاره‌های تنم را هیچ‌کس از روی زمین بر نخواهد داشت. جز تو که وطن منی. جز تو که مرهمی برای من. جز تو که حلقه‌ی وصل ذرات وجود من به آسمانی. جز تو که با لایه‌لایه‌های قلبم دوستت دارم... چشم‌های کم‌سوی مرا به ایوان زعفرانی‌ات روشن‌ کن. دلم را دریاب. مرا بخوان و صدایم بزن. تو بهتر از هرکسی مرا میشناسی. 

  • ۰۲/۰۵/۰۹
  • کادح

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

در جهانی که با گریستن آغاز میشود و با گریستن پایان میابد، پیامبری را شناختم که معجزه‌اش کلمه بود و «امید و لبخند» را برایم تلاوت کرد. از آن پس من به سلسلهٔ امیّد اقتدا کرده‌ام،طلوعِ فجر را دوست دارم و اینجا کلماتم را به امانت میگذارم...

مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات