« ؛ »

در سرزمین نجوا و کلمه

« ؛ »

در سرزمین نجوا و کلمه

سلام خوش آمدید

مطلعِ امید

پنجشنبه, ۲۴ تیر ۱۴۰۰، ۰۱:۲۵ ق.ظ

«بسم‌ الله الرحمن الرحیم»

همه‌چیز از یک نقطه آغاز شد. نقطه‌ایی که رازِ «انسان» و هستی را در دلِ خود جای داده بود ولی هیچ‌کس راز آن را نمیداند جز کعبه؛ که به رازِ جهان آگاه است. نقطه‌ایی که کلمات به آن افتخار میکنند و شکر و لبخند برای خدایی‌ست که ما را متمسکِ به راز هستی کرد که: «اسرار الباء فی النقطة التی تحت الباء و أنا النقطة التی تحت الباء.»

کسی چه میداند که این حسن ختام چیست که آغاز سلسله‌ی امید شد؟

و اما بعد. اینجا نقطه ویرگول است؛ علامتی که برای من نمادِ امیدِ بی‌انتها به حضرتِ رجاء ست و مژده‌ایی‌‌ست از حق به حصول...

امید یعنی  تا رسیدن به «هو» امکان دارد؛ زندگی تا انتهای افق و تا همیشه‌ی «شدن» و تا لحظه‌ی آخرِ «بودن» ادامه خواهد داشت و انسان اگر «انسان» باشد؛ هیچگاه تمام نمیشود بلکه روح‌ش از عالمی به عالم دیگر عروج میکند و چه بسا به قولِ عین صاد که استادِ علم و صفا بود: «راه از آنجا آغاز می‌شود که تو تمام می‌شوی»

اکنون من در تقلای تمام شدن هستم. به نقطه‌ایی رسیده‌ام. قلبم را به راز‌هایش سپرده‌ام و در انتظار آغاز نشسته‌ام...

به کجا برد این امید ما را‌؟

-سلام بر راز‌ِ هستی و سلام بر آنها که رازِ سلسله‌ی امّید را میشناسند...

 

  • ۰۰/۰۴/۲۴
  • کادح

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

در جهانی که با گریستن آغاز میشود و با گریستن پایان میابد، پیامبری را شناختم که معجزه‌اش کلمه بود و «امید و لبخند» را برایم تلاوت کرد. از آن پس من به سلسلهٔ امیّد اقتدا کرده‌ام،طلوعِ فجر را دوست دارم و اینجا کلماتم را به امانت میگذارم...

مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات