« ؛ »

در سرزمین نجوا و کلمه

« ؛ »

در سرزمین نجوا و کلمه

سلام خوش آمدید

در خواب‌های آشفته

شنبه, ۳۰ مرداد ۱۴۰۰، ۰۲:۱۲ ق.ظ

 دنیا مثل یک خواب میماند. گاهی احساس سقوط میکنی. گاهی احساس بلند پروازی. گاهی در حال دویدن به سمت مقصودی. گاهی درحال خندیدن. گاهی درحال گریه‌های شدید؛ از آن گریه‌هایی که وقتی چشم باز میکنی میبینی بالشتت از اشکهای بسیار خیس شده. گاهی هم در حال تماشا. دنیا درست مثل یک خواب است. گاه و بی‌گاه. خوابی که به یک پلک به هم زدن میماند. دمی آشفته و پریشان. باز دمی هم سرمست کننده و حیران‌. به هرحال این تعاریف چیزی از «خواب» بودنش کم نمیکند. نمیشود ماهیت‌ش را انکار کرد. اما آخرت به حکم «الناس نیام فاذا ماتو انتبهوا»بیداری‌ست. حالا خواب را ترجیح میدهید یا بیداری را؟ من که ترجیحم بیداری‌ست و احتمالا شما هم. چون من اولا خواب را دوست ندارم. دوما از خواب‌هایم خاطرات خوشی ندارم و سوما هربار در خواب خیال دوست را دیده‌ام؛ به شدیدترین حالت ممکن در سطح بین‌الملل مورد امتحان الهی قرارگرفته‌ام. اگرچه خواب‌هایم سریالی‌اند. فیلم‌نامه نویس خوبی دارند. کارگردان‌شان بهترین کارگردان عالم است. اگرچه وقتی وسط خواب و رویاهایم بیدار میشم،سریعا پلک‌هایم را به روی هم میگذارم[مثل این بچه‌های سه ساله که نمی‌خواهند بیدار شوند و خودشان را به خواب میزنند] که ادامه‌ی خواب را ببینم و ناکام از آن فارغ نشوم.اگر چه من در خیالات خود غرقم و جهان خیال برایم واقعیت شیرین‌تر است؛ اما خب بیداری لطف دیگری دارد. آن هم بیداری که ازلی باشد و خوابی که ابدی شود.

حالا میدانید من و شما کجای این داستانیم؟

ما میانِ این دو در خواب‌های آشفته‌ پهلو به پهلو میشویم. این کوتاه‌ترین تعبیری‌ست که حالِ انسان را شرح میدهد. آه بگذریم. خرّم آن لحظه‌ی بیداری...

  • ۰۰/۰۵/۳۰
  • کادح

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

در جهانی که با گریستن آغاز میشود و با گریستن پایان میابد، پیامبری را شناختم که معجزه‌اش کلمه بود و «امید و لبخند» را برایم تلاوت کرد. از آن پس من به سلسلهٔ امیّد اقتدا کرده‌ام،طلوعِ فجر را دوست دارم و اینجا کلماتم را به امانت میگذارم...

مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات