« ؛ »

در سرزمین نجوا و کلمه

« ؛ »

در سرزمین نجوا و کلمه

سلام خوش آمدید

کاش شبی سلام من به ماه برسد.

شنبه, ۲ بهمن ۱۴۰۰، ۰۲:۳۵ ق.ظ

عموخسرو! من خیلی وقت است «در سایه‌هایی از دور، مثل تنهایی آب، پی آواز خدا می‌گردم.» خیلی وقت است که شب‌ها جای شمردن ستاره‌ها، فقط به مآه نگاه می‌کنم و آرزو میکنم که ای کاش می‌توانستم دمی در آغوشش بگیرم. خیلی‌وقت است دلتنگی‌های مآه را میخرم که حداقل مثل دلِ من، دلِ مهتاب به محاق بدل نشود. خیلی وقت است از شب‌ چیزی جز مآه‌ش را نمی‌خواهم. خیلی وقت است که هرشب آرزو می‌کنم مآه از آنِ من باشد و کمی قد خمیده کند تا دست من به آن برسد. من خیلی وقت است که به شب دل‌بسته‌ام و میدانم «ماه بالای سر آبادی‌ست‌.» و این «ماه» که برای صدا زدنش قلب‌م هزار بارقه‌‌ی نور می‌شود، تنها دلخوشی شب‌های من است. نه چون بالای سر تنهایی‌ست، که چون «خدای من به تلالؤ و درخشندگی‌اش قسم خورده» پس کاش شبی، سلام من به مآه برسد..!

 

  • ۰۰/۱۱/۰۲
  • کادح

در جهانی که با گریستن آغاز میشود و با گریستن پایان میابد، پیامبری را شناختم که معجزه‌اش کلمه بود و «امید و لبخند» را برایم تلاوت کرد. از آن پس من به سلسلهٔ امیّد اقتدا کرده‌ام،طلوعِ فجر را دوست دارم و اینجا کلماتم را به امانت میگذارم...

مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات