« ؛ »

در سرزمین نجوا و کلمه

« ؛ »

در سرزمین نجوا و کلمه

سلام خوش آمدید

شب سوم.

دوشنبه, ۱۰ مرداد ۱۴۰۱، ۰۱:۲۶ ق.ظ

دنیای همه‌ی آدما یه‌نفر رو داره که بتونن باهاش هم‌ذات پنداری کنن. مثلا دیدید گاهی یه نفر رو میبینید و حس میکنید خیلی زندگیش شبیه شماست؟ یا مثلا وقتی از احوالاتش میشنوید، با خودتون میگید: ‌عه! چقدر منه». یا حتی دیدید یه وقتایی اصلا لازم نیست شرح قصه و غصه بدید. دیدید یه وقتایی خسته‌تر از اونی هستید که بگید چی شد؟ دیدید اون موقعا که یه‌نفر حس و حال و تجربه و زندگی‌ش شبیه شماست، بدون هیچ حرفی همدیگه رو نگاه میکنید و سعی میکنید فقط به هم تسلی بدید؟ هیچی. همین.

دنیای من رقیه رو داره...

  • ۰۱/۰۵/۱۰
  • کادح

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

در جهانی که با گریستن آغاز میشود و با گریستن پایان میابد، پیامبری را شناختم که معجزه‌اش کلمه بود و «امید و لبخند» را برایم تلاوت کرد. از آن پس من به سلسلهٔ امیّد اقتدا کرده‌ام،طلوعِ فجر را دوست دارم و اینجا کلماتم را به امانت میگذارم...

مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات