« ؛ »

در سرزمین نجوا و کلمه

« ؛ »

در سرزمین نجوا و کلمه

سلام خوش آمدید

ما چهار نفر

دوشنبه, ۱۱ مهر ۱۴۰۱، ۰۴:۴۸ ب.ظ

ما چهار نفریم. پیشونی نفر اول رو بوسیدم و گفتم، غصه نخوریا، زود برمیگردم و از دور مراقبتم. همون لحظه این آیه‌ اومد توی ذهنم «فإنَّکَ بِأعْیُنِنا». بعد نفر دوم که نیمی از وجود منو تشکیل داده، رو بغل گرفتم و گفتم: من هر بار بیشتر از تو ممنونم. هربار بیشتر... و بعد نتونستیم با اشک ادامه بدیم و کلماتمون رو به اشکِ توی چشآمون سپردیم. به  نفر سوم هم گفتم برادری کردید و لب‌خند زد. ما چهار نفریم. نمیدونم چرا چهار نفریم. نمیدونم نفر پنجم در چه حاله. نمیدونم حیآت جدیدش چقدر براش لذت بخشه؛ ولی احتمالا اگه بود منو از زیر قرآن رد می‌کرد و میگفت برو مادر به سلامت. احتمالا اگه بود... اگه بود... اگه!

  • ۰۱/۰۷/۱۱
  • کادح

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

در جهانی که با گریستن آغاز میشود و با گریستن پایان میابد، پیامبری را شناختم که معجزه‌اش کلمه بود و «امید و لبخند» را برایم تلاوت کرد. از آن پس من به سلسلهٔ امیّد اقتدا کرده‌ام،طلوعِ فجر را دوست دارم و اینجا کلماتم را به امانت میگذارم...

مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات