« ؛ »

در سرزمین نجوا و کلمه

« ؛ »

در سرزمین نجوا و کلمه

سلام خوش آمدید

Whit You

جمعه, ۲۹ مهر ۱۴۰۱، ۱۲:۵۰ ق.ظ

من خیلی به این فکر می‌کنم که «بهشتم کجاست؟» خیلی تصورش می‌کنم. خیلی توی اتمسفرش خودم رو قرار میدم. ولی اول و آخر می‌رسم به تو! من آمال زمین خورده‌ی زیادی دارم، ولی تمناهای عجیب و آرزوهای غیر ممکن زیادی هم داشتم که با یه نگاه، یه اشاره، یه لب‌خند همه‌ی محالاتم رو ممکن کردی. من به مرگ زیاد فکر میکنم. به اینکه اون لحظه‌ی آخر سکانس‌های اصلی زندگیم چی‌ان. جدای از همه‌ی کارهای خوب و بد؛ فکر می‌کنم سکانس‌های واقعی حیات من، اون موقعیه که در کنار توام. با توام، برای توام. من آدم خوبی نیستم و حتی خوب بودن رو هم بلد نیستم. ولی تو بهشت منی... راهِ خودت رو نشونم بده.

  • ۰۱/۰۷/۲۹
  • کادح

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

در جهانی که با گریستن آغاز میشود و با گریستن پایان میابد، پیامبری را شناختم که معجزه‌اش کلمه بود و «امید و لبخند» را برایم تلاوت کرد. از آن پس من به سلسلهٔ امیّد اقتدا کرده‌ام،طلوعِ فجر را دوست دارم و اینجا کلماتم را به امانت میگذارم...

مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات