« ؛ »

در سرزمین نجوا و کلمه

« ؛ »

در سرزمین نجوا و کلمه

سلام خوش آمدید

فقط اگه...

شنبه, ۱۷ دی ۱۴۰۱، ۱۲:۱۹ ق.ظ

اگه فردا امتحان نداشتم.

اگه شناگرِ دریای ابتلائات نبودم.

اگه قلب‌م تکسیر نه، تکثیر میشد.

اگه الان مام بزرگم بود.

اگه می‌تونستم صداشو بشنوم.

اگه خورشید توی آسمون تنها نبود.

اگه می‌تونستم به درد‌هام معنا ببخشم.

اگه شب برام غمِ با شکوه و عمیق نداشت.

اگه دنیا، یه شهربازی نبود.

اگه می‌دونستم قدم بعدی چیه.

اگه اسرار ازل رو توی گوشم می‌گفتن.

اگه رئیس جمهور می‌رفت مشهد.

اگه پلنگ صورتی، ه‍یچ‌وقت لپ‌هاش صورتی نمیشد.

اگه الان حسابداری  رو بلد بودم.

اگه دستم به صورتِ ماه می‌رسید.

اگه اعتکاف مسجد گوهرشاد جور میشد.

اگه بار امانت روی شونه هام سنگینی نمی‌کرد.

اگه حیآت در معیت صدْق و وفا برام جاودانه میشد.

اگه ابناء بشر تلاوت کننده‌ی لب‌خند بودند.

اگه زندگی کردن در گرو رنج کشیدن نبود.

اگه بودی، اگه می‌اومدی، اگه داشتمت.

اگه می‌دونستم، اگه می‌دونستم، اگه فقط «می‌دونستم...»

خیلی خوب می‌شد. خیلی!

  • ۰۱/۱۰/۱۷
  • کادح

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

در جهانی که با گریستن آغاز میشود و با گریستن پایان میابد، پیامبری را شناختم که معجزه‌اش کلمه بود و «امید و لبخند» را برایم تلاوت کرد. از آن پس من به سلسلهٔ امیّد اقتدا کرده‌ام،طلوعِ فجر را دوست دارم و اینجا کلماتم را به امانت میگذارم...

مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات