تو قادری به هرچیز.
تو قادری به هرچیز. میتوانی روح سنگین مرا با دم اهوراییات به یک آن، مثل بالهای سفید یک کبوتر اسکاتلندی سبک و رها کنی. میتوانی بر ارواح مردهی شهر بدمی و مردگان سالهای فراموشی را زنده کنی. زندهتر از هر زندهای. میتوانی سمفونی حزین قلبم را بشنوی و نتهای شوقانگیز وجودم را بنوازی. میتوانی گرد سردی بر تنم بپاشی تا از خود برون شوم و به سمت گرمای محبت تو فرار کنم. میتوانی برایم هرچیزی که بخواهی را مقدر کنی. میتوانی برایم هرچیزی که آرزو کنم، برآورده کنی. تو قادری به هرچیز. با یک نظر. تو میتوانی آههای عمیق و خسته و متحیر ما را با قیمت بسیار بخری و بر سرمان منت نداشته باشی. تو میتوانی دردهایم را تسکین ببخشی و بر دلم مرهم بگذاری. تو میتوانی ناسورهای نشسته بر شغاف قلبم را تسلا باشی. میتوانی شکستگیهای کاسهی صبرم را بهم بچسبانی. میتوانی استخوانهای ترک برداشتهی امیدم را گچ بگیری و ترمیم کنی. میتوانی همهی ابرهای سیاه را از پیش چشمانم کنار بزنی. میتوانی غمها را محو کنی. میتوانی گناهان بندگانت را به هزار خوبی بدل کنی. تو میتوانی عزیز دلم. با تمام ذرات متکثر وجودم یقین دارم که میتوانی. میتوانی...
- ۰۲/۰۱/۱۸