که تو را زندگی کنم.
جمعه, ۹ تیر ۱۴۰۲، ۱۱:۰۵ ق.ظ
من در این دنیا فقط میخواستم در حین پیادهرویهایم دوشادوش کسی قدم بردارم و فارغ از شلوغی و ترددهای دیگر، برایم از اصالت حضور و رهایی حرف بزند. میخواستم یک فنجان چای بنوشم، با تو آواز بخوانم و کلمات کتاب مقدسی که تو نشانیاش را به من داده بودی؛ تلاوت کنم. آمده بودم که در این دنیا یک دست زندگی کنم که بازی گرفته شدم. من آمده بودم از فراز تمام مأذنههای شهر صدای اذان را بشنوم و در فاصلهی زمزمهی نام او و نمازی که بر من میخوانند، تو را زندگی کنم. من فقط آمده بودم که تو را...
- ۰۲/۰۴/۰۹