« ؛ »

در سرزمین نجوا و کلمه

« ؛ »

در سرزمین نجوا و کلمه

سلام خوش آمدید

التجاء.

پنجشنبه, ۱۵ تیر ۱۴۰۲، ۰۸:۲۸ ب.ظ

خدایا پناه می‌برم به تو از بی‌معرفتی به انسان، به خودم، به تو و به آنکه بر من ولایت دارد. پناه می‌برم به تو از فریب‌کاری، دغل‌بازی، ترس و خشمگین شدن. از دروغ‌گویی، غیبت، ناسزا گفتن و جاری کردن کلماتی که حق نیستند. از بی عزتی، از غم‌های غبارآلود و بی‌تقدس دنیا، از آمال طویل که مرا بلندقد نمیکنند و زمینم می‌زنند‌. پناه میبرم به تو از حیات بی‌برکت، عمر بی‌ارزش، ساعت گناه، نفس ناحق، زمان بی‌اثر. پناه‌ میبرم به تو از فقر ذهن، ضعف روح‌، افسردگی، بیماری و فرسودگی جسمم. پناه می‌برم به تو از لحظه‌ای که در برابر ظلم و ظالمان سکوت می‌کنم، از قدرت پوشالی ستم، از طغیان‌گری، ناسپاسی، ناجوان‌مردی، بی‌شرفی،بی‌عدالتی، تقلب و تغلّب، بازیگری و بازیچه‌ شدن. پناه می‌برم به تو از غرور، خودبینی، منیت و تکبر که باعث شد فرشته‌‌ای که هزاران‌سال مشغول عبادت تو بود از درگاه ربوبی‌ات رانده شود. از طمعی که آدم ابوالبشر را دچار هبوط کرد. پناه می‌برم به تو از وابستگی و محبت‌هایی که رنگی از تو ندارند. پناه میبرم به تو از بی‌دقتی، تاریکی، تحیّر، سرگردانی، خستگی و فراموشی. از احتیاط، تردید و تزویر، از حرص، نا امیدی، نادانی و تهور. پناه می‌برم به تو از دل‌تنگی و مچاله شدن قلب‌م آنگاه که چشمانم را تار می‌کند و حجاب میشود برای برای حلم داشتن. پناه می‌برم به تو از نارضایتی، بی‌ارادگی، بی ادبی، تنبلی و اعتیاد. از کینه که دلم را سیاه میکند. از خساست که ذهنم را تعطیل و قلبم را بخیل میکند. پناه میبرم به تو از وقت نشناسی، بی‌ثباتی و بی‌شعوری، سبکسری، بی‌عقلی، بی‌امانتی، بی شخصیتی، بد ذاتی، بدگویی، بد بینی و ابتذال. از اسراف، تسویف، شهرت، حماقت، حسادت داشتن، قضاوت کردن و خجالت کشیدن، بدقولی و بد رفتاری. پناه می‌برم به تو آنگاه که در لایه‌های پنهانی ذهنم تو را گم میکنم، آنگاه که فراموشت می‌کنم. درد می‌کشم، جام غم را لاجرعه می‌نوشم، آنگاه که اشتباه می‌کنم و چاره‌ای نمیابم. پناه می‌برم به تو وقتیکه از شدت کلافگی و ترس، جان مورچه‌‌ی مظلوم، سوسک تنها یا حشره‌ای کوچک را میگیرم. پناه می‌برم به تو از دوستی با دشمنانت، و از دشمنی با دوستانت. پناه میبرم به تو از ولوله افسوس‌ها، هجوم رنج‌ها، شدت دردها، نشستن غبار غم‌ها بر قفسه‌‌ی سینه‌ام. پناه میبرم به تو وقتی‌که از سرمای روزگار به خود میلرزم و از گرمای تابستان شکایت می‌کنم. از تن‌هایی به خود می‌پیچم و از غربت فرار می‌کنم. پناه بر تو از همه‌ی آنان که در جهان هیچ انسان دیگری را به رسمیت نمی‌شناسند و مهر خودخواهی به پیشانی‌شان خورده. پناه بر تو از همه‌ی آبرو به کف دست گرفته‌هایی که در پیاله‌ی خود آبی نگذاشته‌اند و در پی پشت پا زدن به آبروی دیگران‌اند. پناه بر تو از دروغ‌گوها و دروغ‌‌هایی که حاصل فرافکنی اذهان و اوهام مریض‌اند. پناه بر تو از اینکه فرزند زمانه‌ی خودم نباشم و در مسیر اشرار قرار بگیرم. پناه بر تو از همه‌ی کسانی که عزت نفس ندارند و از آن‌هایی که گوشت‌ مردگان را با لذت به نیش می‌کشند. پناه بر تو از آنان که خوار و ذلیل‌اند و نمیدانند کی و کجا، چطور رفتار کنند. پناه بر تو از آنان که شبیه یک کاراکتر سینمایی‌اند و در اوهام خود تندیس بلورین نقاب را دریافت کرده‌اند. پناه بر تو از اسکیزوفرنی‌ها و شیزوفرنی‌ها، وندالیسم‌ها و لیبرال‌ها. پناه بر تو از هرکس که با رنج‌های خود سازگاری ندارد. از هرکس که عقده‌‌هایش را بر سر دیگران خالی می‌کند. پناه بر تو از ظاهربینی، تجملات، و عادت کردن چشمم به زرق و برق‌های دل‌فریب دنیا، پناه بر تو از کارهای لهو و بی‌هوده، سرمستی آنان که دنیا را با سیرک اشتباه گرفته‌اند، از عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی. پناه بر تو از آنان که تو را ندارند و تو را نادیده میگیرند. پناه بر تو از انسان‌های آفتاب‌پرست و پست نظر و پناه بر تو از مارمولک‌ها، مورچه‌ها، سوسک‌ها، عقرب‌ها و حشرات که از گزندشان در طول زندگی و ممات‌م در هراسم. پناه بر تو از هرچه غیر از تو و از هرکه تو را انکار میکند. پناه می‌برم به تو از هرچیزی که مرا به خودم مشغول و از تو دور میکند. 

 

  • ۰۲/۰۴/۱۵
  • کادح

نظرات (۱)

  • شاگرد بنّا
  • چه مناجات خوبی بود.

    پاسخ:
    ممنونم که با حوصله خوندید.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

    در جهانی که با گریستن آغاز میشود و با گریستن پایان میابد، پیامبری را شناختم که معجزه‌اش کلمه بود و «امید و لبخند» را برایم تلاوت کرد. از آن پس من به سلسلهٔ امیّد اقتدا کرده‌ام،طلوعِ فجر را دوست دارم و اینجا کلماتم را به امانت میگذارم...

    مطالب پربحث‌تر
    آخرین نظرات