« ؛ »

در سرزمین نجوا و کلمه

« ؛ »

در سرزمین نجوا و کلمه

سلام خوش آمدید

در آن نفس.

يكشنبه, ۲۵ تیر ۱۴۰۲، ۰۲:۳۳ ب.ظ

من بچه که بودم، یه آرزوی خیلی خیلی بزرگ داشتم که توی همه‌ی دستنوشته‌هام ردی از اون هست. مدت‌ها بود که فراموشش کرده بودم اما حالا خیلی دقیق و با جزیئات دارم به آرزوم فکر میکنم و شکل جدیدی از اون ارائه میدم. کاش از بین تمام آرزوهام، این یکی محقق میشد. من حاضرم همه‌ی آرزوهای این جهان رو به ساکنینش هدیه کنم و در پی آرزوی اول و آخر کودکی‌هام برم. شاید یه روز تونستم همونقدر زیبا که بهش فکر میکنم، به تصویرش بکشم. قطعا یک روز می‌تونم اون آرزو رو زندگی کنم. اما دیگه تاب و تحمل و صبر ندارم براش. دلم می‌خواد زودتر بهش برسم.  شاید یک روز بارونی در هنگامه‌ی طلوع فجر همه‌چیز رو رها کنم و به سراغ‌ش برم. کاش زودتر محقق شه. کاش بارون بباره...

  • ۰۲/۰۴/۲۵
  • کادح

نظرات (۲)

  • پسر انسان
  • خداوند رئوف اگر صلاحتان باشد به آرزو می رساند...

     

    + گاهی هم انقدر کم می‌ریم در خونه خدا حاجت روایی یا رسیدن به ارزو به تاخیر می افته تا بیشتر بمونیم پیش خدا :)

    پاسخ:
    درسته و ممنونم. ان‌شاءالله که همه در بهترین حالت، به آرزوهاشون برسن.
  • یاسمن گلی :)
  • امیدوارم خدا اون چه که به صلاحتون هست براتون رقم بزنه

    پاسخ:
    این آرزو، صلاح همه‌ست. ان‌شاءالله که بهترین‌ها برای شما هم مقدر باشه.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

    در جهانی که با گریستن آغاز میشود و با گریستن پایان میابد، پیامبری را شناختم که معجزه‌اش کلمه بود و «امید و لبخند» را برایم تلاوت کرد. از آن پس من به سلسلهٔ امیّد اقتدا کرده‌ام،طلوعِ فجر را دوست دارم و اینجا کلماتم را به امانت میگذارم...

    مطالب پربحث‌تر
    آخرین نظرات